حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

....

پاسخم دهید......

دیگر چگونه طفلک وجودم به رقص بر خواهد خواست و گیسوان کودکی اش را

در آب های جاری رها .زمانی که نه فریاد رسی است نه همراهی

نه عشق و نه دلخوشی .تمام آرزو ها چال شد در کویری دور و خشک

و حال به یاد آرزوهایم سکوتی کنم رساتر از فریاد.

آهای.... با شمایم مترسگ های بی روح و سرد در کالبد آدمی به کدامین جرم

حکم صبرم دادید؟؟؟ به جز عاشقی جرمم چیست؟!!؟.

آه... یادم رفت چه جرمی سنگین تر از این.پس چرا حکم مرگم را صادر نمی کنید

شما که نه دل دارید نه احساس چالم کنید در گورستان آرزوها همان کویر سرد

من آماده ام و به این کودک شیطان و بازی گوش درونم می آموزم هرگز فریب

آب روان و باد وزان را نخورد.آخر تمامش سراب است .پس طفلکم را در حصار

سینه ام دفن خواهم کرد و سمفونی مرگ را در گوشش زمزمه ..........

آرام بخواب طفلکم آرام....دنیا دیدنی نیست .بگذار و بگذر و ای کاش ....

کاش همیشه تاوان باختن درقمار زندگی فقط چند لحظه اندیشه بود

ختم کلام اینکه:

وقتی واقعیت ها , آدم را فریب بدهند چه کار می شود کرد؟
روزگاریست که حقیقت هم لباسی از دروغ بر تن کرده است
و راست راست توی خیابان راه می رود

عشق نشسته است کنار خیابان , کلاهی کشیده بر سر و دارد گدایی می کند

و مرگ , در قالب دخترکی زیبا , گلهای رز زرد می فروشد

و رزد نشان نفرت است و من .. خسته از تکرار چنین حقیقتی

ندااا

تشکر از مجید خان و علی اقا بابت عکس و آهنگ    ممنوننننن          

نظرات 94 + ارسال نظر
حرفهای ناتمام یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:08 ب.ظ http://shariatti.blogsky.com

« انتظار : نوشته ای از دکتر علی شریعتی »
سلام
وبلاگ حرفهای ناتمام به روز شد.
چشم انتظار قدمهای سبزتان هستیم.
موفق باشید...

محمد( غریبه ) یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:01 ب.ظ http://www.6560.blogfa.com

سلام نداخانمممممم
ممنون از اون شعری که واسم گذاشتی خداییش اون و انگار واسه من نوشته بودی حرفات خیلی به دل میشینه

**********************************************
زندگی می گوید سهم تو تنها درد و اشک است می گوید سرنوشت تو را با اشک رقم زده ایم و تو را با درد آمیخته ایم . می گوید تو از جنس بارانی اما نمی دانم چرا همیشه دلم بارام می خواهد آنقدر باران که اشک چشمانم را در میان قطرات باران پنهان شود . زندگی به من آموخت که هیچ چیز و هیچ کس نیستم و تنها باید مطیع یکتا خالق هستی باشم . آری ! زندگی به من آموخت که بسوزم و با زندگیم بسازم پس لب از لب باز نمی کنم و می سوزم و می سازم ، آری سوختن ، هیچ نگفتن ، هنر است و تنها می گویم :
این نیز می گذرد .........

*********************************************
دوممممممم شدم دومی هم حال میده
منتظرممممممم

محمد( یه غریبه که همه اونو از یاد بر یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:16 ب.ظ http://www.6560.blogfa.com

سلامممممم ندا جان

مهم این نیست که درکجای این جهان ایستاده ایم
مهم این است که در چه راستایی گام بر می داریم

*********************************************
وقتی چشمات دیگه اشکی برای ریختن نداشته باشی
وقتی دیگه قدرت فریاد زدن هم نداشته باشی
وقتی دیگه هر چی دل تنگت خواسته باشه گفته باشی
وقتی دیگه دفتر و قلم هم تنهات گذاشته باشن
وقتی از درون تمام وجودت یخ بزنه
وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ کنی
وقتی حس میکنی که دیگه هیچ کس تو رو درک نمی کنه
وقتی احساس کنی تنها ترین تنهای دنیا هستی
وقتی باد شمع نمیه سوخته اتاقتو خاموش کنه
اونوقته که چشماتو میبندی
و با تمام وجود از خدا می خوای که صدات کنه...

محمد(یه غریبه که همه اونواز یاد برد یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:27 ب.ظ http://www.6560.blogfa.com

سلاممممم
میخوام منم به لینکت اضافه کنی ممنون میشم
منتظرتمممم

غریب آشنا یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:44 ب.ظ http://www.leaf.blogfa.com

سلام دوست من

وبلاگ جالبی داری با نوشته های زیبا

واقعیت زیباست اگر تلخی آن را پذیرا باشیم

حضور سبزت را به انتظار نشسته ام

خودم(ندا یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:44 ب.ظ

اجسام
بر سطحشان
.خاموشی اطراق کرده
شب بر صندلی اسمان
لم داده
اجسام
نور را از افتاب بی شرم
گدایی می ککند
شاید بگیرند سهمی از ان را
اما سایه ی منت نور
دراز کش می شود بر پشتشان
ای شما که خسته اید
از تاریکی پیکر خود
خسته تر باید باشید
ازین همه سایه ی منت
که احاطه کرده شما را

رضا یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:45 ب.ظ http://www.khalvat-e-man.blogfa.com

سلام ندا جان

گاهی سخته گفتن آنچه درون ماست گاهی سخته قبول آنکه عاشق شدی خدایا دیگر طاقت دوری انتظارم نیست

مرسی

محمد یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:47 ب.ظ http://www.mardeandisheha.blogfa.com

سلام ندا جان
خیلی خوشحالم که با وبلاگت آشنا شدم
به من هم سر بزن
یا حق

darvish یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:05 ب.ظ http://darvish58.blogfa.com

چه بگم به تو بچه
تو با اون حرفات
با اون دلت
و دغدغه های درونیت ..............
فقط می تونم بگم
موفق باشی

امین یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:13 ب.ظ http://www.hu.blogsky.com/

سلامم ندا جون
مطلب امروزت هم زیباست دستت درد نکنه. موفق وپیروز باشید

سمفونی شعله ها یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:31 ب.ظ http://symphony-sholeha.blogsky.com

آب کم جو
تشنگی آور بدست ...


محمد یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:05 ب.ظ http://www.arezoobarani.mihanblog.com

سلام ابجی جون خودم ندا خانوم
ممنون که خبرم کردی
خیلی معرفت داری
حالا چرا ادما رو مترسک کردی
به قمارهای زندگی هم میشه فکر کرد
این رو هم بگم کار دنیا خنده داره کار دنیا وارونه است* *خشک و تر حالیش نمی شه یه جورایی دیوونه است* *تا جوونی حتّی یک لقمه هم نون نداری* *یه روزی نون میده که دیگه دندون نداری* *دنبال نون دوئیدن کفش پاره کردنه* *امون از قسمت بد که وبال گردنه* *دنیای ما پُر از باید و نبایده* *حساباش فقط روی احتمال و شایده

راستی ابجی ایدی یا ایملی واسم بده
حتما
منتظرتم

میلاد یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:32 ب.ظ http://milad-tanha18.blogfa.com

سلام ندا خانم...
چی میشه گفت چون حقیقت داره اما میشه گفت که بهتره از خدمون شروع کنیم و مثل یک مترسک نباشیم تا دختر بچه دیگه نترسه گیسوهاشو تو آب روان بشوره...
اگه خوب بودن رو از خودمون شروع کنیم وبه بقیه هم بگیم گلستانی زیبا از این جهنم ساخته ایم و دیگه مرگ جرات نمی کنه دم چهار راه گل رز زرد بفروشه...

ببخشید سرتو درد اووردم ...
موفق تا آخر راه...........

احسان دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:14 ق.ظ

عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید ، کوزه ای دادم ات ای تشنه مگر یادت نیست ؟
تو که خود سوزی هر شپره را می فهمی ، باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست . تو به دل ریختگان ، چشم نداری بی دل ،
انچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست .

TaNzAd دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:30 ق.ظ http://TaNzAd.blogfa.com

اول هر کلام:
سلام...
ندای عزیز...
زندگی پر از چیزهایی ست که نمی دانیم...
یا آن که برای فهمیدن آن ها هنوز زود است...
تنها راه توانایی با این مسئله صبر است...
این که جرم ما برای زنده بودن چیست؛ دلایل مختلفی دارد...
اما این حکم را مترسک های بی روح (و یا به قول شما " مترسگ های بی روح" ) صادر نمی کنند...
این راهی است که خودمان پیش می گیریم...
و چه درست و چه غلط باید آن را ادامه دهیم...
...
و بدان که این واقعیت ها نیستند که ما را فریب می دهند...
بلکه گاهی این ذهن ماست که توان مقابله با واقعیت ها را ندارد... (پس آن ها را فریب می پندارد...)
و در انتهای این راه به همان عشق همیشگی می رسیم...
همه می دانیم که این یک راه آشناست...
و...
این، همان چیزیست که می بینید...

فرزاد دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:02 ق.ظ http://petti.blogsky.com

وااااااااااااااااااای ندا
تو منو دیوونه میکنی آخر
باب تو چرا اینقدر باحالی؟
از اسم خودت بگیر تا دل نوشته هات
با اجازت این ختم کلامتو میزارم تو وبم!
آرزومند آرزوهای پاک تو...

امیر دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:17 ق.ظ http://www.loloknat.blogfa.com

سلام . ممنون که بهم سر میزنی عزیزم
در این دنیا غریبم
سخنم را نمی خوانند
عشق و محبت صادقانه ام را به حساب حماقت می گذارند
انگار که دشمن چندین ساله هستم
غریبم ، غریبم
و غم غریبانه ام را با خود به گور خواهم برد
منتظرتم تا سر بزنی. آپم عزیزم

[

رزا... دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:17 ق.ظ

سلاممممم
واقعا نمیدونم چی بگم .چند بار خوندم و بی اختیار گریه کردم چقدر ساده و بی ریا این کودک درونت رو توصیف کردی.
سپاس و هزاران سپاس
ماتمکــــــده شده است، دل بینــوای من
آیا کسیست آگــــــــه؟ بجز از خـدای من
آن سو، بلند گــــــــشته هیاهوی درد ها
وینسو نوای عــشق من وگریه های من
آیا کــــسی بود؟ شـود آگاه از دلم
وز این فغان ونالــهَ بی انتهـــای من
امیدوارم هیچوقت طفلک وجودت گرفتار ناملایمات نشه
می بوسمت .فعلا

رزا... دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:21 ق.ظ

شبی خواب دیدم
دست هایی چون فرشتگان
اما آدمیزادگان
آسمان را چراغانی می کنند و کودکان روی زمین
برای آنان
دست افشانی می کنند
خواب دیدم آن شب
چه شبی بود
شبی سخت و عجیب
پاره های ظلمت
ذره ذره می پوسید
شاخه های نور بود
که از زمین می رویید

یه دوست مرده دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:50 ق.ظ

مثل همیشه بی نقص و عالی و بدتر اینکه واقعیت داره و بازم مثل همیشه تلخ ولی دلچسب ممنون
شبی خواب دیدم
دست هایی چون فرشتگان
اما آدمیزادگان
آسمان را چراغانی می کنند و کودکان روی زمین
برای آنان
دست افشانی می کنند
خواب دیدم آن شب
چه شبی بود
شبی سخت و عجیب
پاره های ظلمت
ذره ذره می پوسید
شاخه های نور بود
که از زمین می رویید

فرنوش دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:58 ق.ظ http://lee62.persianblog.com

سلام عزیزم
مرسی که به سراغم امدی . وبلاگت قشنگه. بازم به من سر بزن. ضمنا شاید حق با تو باشه . من اکثر نوشته هام به مرگ و جدایی میرسه ولی امشب اخر شب یه داستان میذارم که اخرش به مرگ نمیرسه . سر بزن . خوشحال میشم

یه دوست مرده دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ق.ظ

آغاز شکستن
پایان خاطره بود
در ازدحام واژه های سرد

طنین نفسهای باران بود
که پیچید
تا آنسوی تکرار
و وسعت برگهای نیلوفر
که شکوفید
در مرداب زمان

و سایه،
همان شعله بودن بود
که رقصید
با بادهای دلتنگی
بر دیوار شب

آخرین ردپا اما
قدمهای بی قرار نیلوفری بود
در پی قاصدکی دوان

امیر دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:15 ق.ظ http://www.yetar.blogsky.com

سیلامممممممم
بودیم کسی ژاس نمیداشت که بودیم باشد که نباشیم بدانند که بودیم

خودم(ندا دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:33 ق.ظ

خسته ام
خسته تر از برگ خزان
خسته ام
خسته از جور زمان
خسته ام
مثل شقایق توی دشت
خسته ام
از هر که و هر چه که هست
خسته ام
خسته... خسته... خسته
............................................
متاسفانه نویسندش رو نمی شناسم .شرمنده

آرین دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:51 ق.ظ http://www.emperato0re-ashegh.blogfa.com

سلام عزیز جون.
مرسی که به ما سر زدی .
راست مطالب وبلاگتو خوندم واقعا که قشنگ بود. امیدوارم که هر روز بهتر هم بشن.

دلم دنیای فریادی فسرداست که روحش را سکوت مرگ خورداست
منال ای دل اگر مرداست دنیات . در این دنیا چه دنیاها که مرداست.
این هم یکی از مطالب خیلی قشنگ آقای کاراپت دردریان که من خیلی دوستشون دارم.

رادین دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:11 ب.ظ http://www.radin-pashmaloo.blogfa.com

وقتی هستی نیستم , وقتی نیستی هستم , وقتی هستم نیستی, وقتی نیستم هستی ای همه ی نیست شده ی هستی من, هستی من نیست می شود وقتی تو نیستی
منتظرتم

حرفهای ناتمام دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:23 ب.ظ http://shariatti.blogsky.com

سلام ندا خانم
با حضورت در وبلاگ حرفهای ناتمام محفل ما را نورانی کردی.
در مورد اسمم که پرسیده بودی:
چون من وبلاگ را متعلق به دکتر شریعتی میدانم اسمم را ننوشتم اما جهت اطلاع شما من رسول هستم.
اگر مایل به تبادل لینک هستید من را مطلع کنید.
موفق باشید....

توپولی دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:27 ب.ظ http://topolii.blogfa.com

سلام ندا خانوم خوفی

وبت که هر روز بهتر از دیروز میشه ( تبلیغات امرسان ) ( چشمک)

متن جالب و زیبایی بود و قلم توانایی داری امید وارم که همیشه شاد باشی

آرزومند آرزوهایت هستم
یا حق

امیر (آرزو به دل مانده) دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:33 ب.ظ http://www.yetar.blogsky.com

سیلامیییییییییییییییی گرم تقدیم به شما عزیز
قربونه حکایات شما برم حکایات شما عینهو مانند عشق نیمه تمام شده ی منه دلم خیلی گرفته ای کاش کسی بود حرف دلمو بهش می زدم درد سختناکی هستش
بودیم کسی پاس نمیداشت که بودیم.....باشد که نباشیم بدانند که بودیم

امیر دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:41 ب.ظ http://www.yetar.blogsky.com

عزیزم
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

سامان دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 05:59 ب.ظ http://yash.blogsky.com

سلام ندا جووووووووووووووووون
دلم خیلی تنگ شده برات (منو که می شناسی خودت)
عالیه
بابا یه کاری بکن صدایی عکسی به فکر ما هم باش
بار الهی..رحیما...این سینه پر درد می طلبد عاشقی را پس ارزانیش دار....

ای که سرا پا لطفی.این کمترین سینه ای خواهد آکنده از عشق..نا امیدش نکن

و این توفیق را ارزانیش دار ای که سرا پا عشقی
موفق باشی.......

علیرضا دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:22 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

با سلام
خوبین ؟؟؟
خیلی خیلی قشنگ بود اما بدون طراوت
به هر حال شاد باشی
و معید
ممنون بابت حضورت

سعید از غریبانهای مهربان دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:39 ب.ظ http://baroon77.blogfa.com

سلام
مطلبت خیلی زیباست
منم چند وقت نبودم ،الان آپم بیا پیشم
............. سعید .

darvish دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:25 ب.ظ http://darvish58.blogfa.com

حرفی واسه گفتن نیست
ما خوده حرفیم
دردی واسه سوختن نیست
ما خوده آتشیم
بچه
خودت که می دونی
ما حالا می سوزانیم و در زیره نور آتش دنباله راه چاره هستیم
بچه
در مقابل این حرفها فقط می تونم سکوت کنم
چون در مقابل حقیقت جز سر تعظیم چیزی نداریم
همین

میلاد دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ب.ظ http://milad-tanha18.blogfa.com

--------------****-----آپ شد----*****
-----------******------------------ ******
----------**سلام***--------**** سلام **
---------************---**************
--------*****************************
-------- *** می خوایی تنها نباشی بیا تو ***
----------**************************
------------************************
-------------- Milad-tanha18.blogfa.com
------------------*****************
--------------------**************
-----------------------**منتظرم***
-------------- -------------******
----------------------------- ****
--------------------------------**
---------------------------------**
------------------------------------*

خودم (ندا سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:45 ق.ظ

اگر از زندگی راضی بودم
اگر از به دنیا آمدن راضی بودم
هیچ گاه هنگام تولد نمی گریستم
هرگزززززززززز

آرش سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:23 ب.ظ http://ashk-o-boose.blogfa.com

سلام ندای عزیزم مثل همیشه زیبا بود..
نظرم رو بعدا میگم باید یه بار دیگه بخونمش ..

اومدم بگم آپ و می خوام این آپرو تا ته بخونی و نظرتو بدی ..
فقط تا ته بخون منتظرم نذار باشه..!!

آرش سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:30 ب.ظ http://ashk-o-boose.blogfa.com

حقیقت را باور میکنم وقتی او به داشته هایم
نگاه نکرده مرا بی چیز میکند .. آری حقیقت را نگاه میکنم وقتی مردمان در زمینی که میشناسم
عشق ها را دفن میکنند..

میدونی ندا شاید ما با عاشق شدن برای رفتن و خلاص شدن از این دنیا مرگ رو انتخاب میکنیم ..
شاید عشق یه راه فراره ..یه راه که توش این بار خودمون به خودمون دروغ میگیم..
شاید.....
..
..
شاید همه ی حقیقت که ما میبینیم با همین شاید ها تعریف می شه..!!

ایمان و عطر یاس سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:22 ب.ظ http://yasesefideashegh.blogfa

سلام ندا جون خوبی آبجی
ممنون که ایمان رو فراموش نمیکنی
چقدر خوبه که آدما برای هم دل میسوزنن این نهایت ایثار
چه خبر ابجی؟
دلم خیلی گرفته
خیلی یاسمنم که خبری ازش ندارم یاسی جون سراغ همه میره الا ایمان....ایمانی که نفسش بسته به نفسشه....نمیدونم چرا به چه گناهی...شاید براش سخت باشه
دعا میکنم هر جا باشه فقط دلش شاد باشه و سلامت همین دیگه هیچی نمیخوام
ندا ممنون که سر میزنی
بازم بیا
به امید دیدار

تو مرا هرگز نخواهی شناخت ...!!؟؟ سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:14 ب.ظ http://www.dele-zaar.blogfa.com

شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود با خودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ... بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو را دیدم و گفتم : بی تو میمیرم


سلام عزیزم بعد از مدتی آپ کردم دوست داشتی سر بزن

یاسمن سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 05:42 ب.ظ http://www.yasijo0n.blogfa.com

سلام ندا جوون
مطالبت عین واقعیت منم موافقم
اما چه می شه کرد با این روزگار.........
.همیشه موفق و شاد باشی
منتظر حضور سبزت هستم

آرش سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 05:59 ب.ظ http://ashk-o-boose.blogfa.com

میدونی ندا...
نوشتم که می خوام از محدودیت ها بگذرم و تا آخر عمرم هم این کارو می کنم..اگه این کار شیطانیه پس من شیطان پرستم چون خدایی که من میشناسم میگه هیچ آداب و هیچ آیینی مجوی ...هرچه می خواهد دل تنگت بگو
میگه خون، شهید را ز آب اولی تر است
این خطا از صد صواب اولی تر است
یا
ملت عشق از همه دین ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
اگه می خوام عاشق زندگی کنم پس دیگه نیازی به تعریف فرهنگی که آدما می سازنش ندارم و این رو هم هویت نمی دوونم هویت بخشیه که انسانیت رو می سازه..
و برام فرقی نداره که بقیه چه قضاوتی میکنند
می دونی نیمه ی گم شده ای که تو ازش حرف میزنی اجباری نداره که یه جنس مخالف باشه ..
نمی دونم کتاب پائلو کولیو رو خوندی یا نه ((بریدا))توش یه تعریف از نیمه ی گم شده ارائه کرده که هیچ اجباری در نوع جنسیت در اون نیست..
اگه بخوام تعریف نیمه ی گم شده رو قبول کنم ..بهتره که به حرف های یه معتقد مسیحی که روشن نگر هم هست اعتماد کنم..
همون طور که می دونی تعریف ما از نیمه ی گم شده در اصل از مسیحت اومده...

میدونی ندا عشق چند نوع داره و یکی از اونها عشقیه که وسیله ش یا عنصر اصلیش یه آدمه و هیچ اجباری هم نداره
که اون طرف یه زن باشه یا مرد...اگه بخوایم این عشق رو این طوری تعریف کنیم اون وقت عشق معطوف می شه به یه سری روابط و معنای اصلی خودشو از دست میده ..میدونی ندا عشق بازی به چی میگن ..باورم نمی شه یه همچین اسمی رو روی یه هم چین عملی بذارند یا عبارتmakinglove
برام چندش آوره که یه همچین کلمه هایی رو میشنوم
میدونی عشق یه مفهومه و چندین نوع داره اما هدف اصلی عشق رسیدن به یه یکتا و بی همتاست ..ولی آیا این تعریف
پست از عشق میتونه این معنای عمیق رو برسونه و آیا میتونه با عشق به انسانیت یا حتی عشق به موسیقی مقایسه بشه..!!تازه عشق های فرا تری هم هست که نگفتم اگه عشق یه مفهومه پس باید با هر تعریفی قابل قیاس باشه...
این خودش یه تعریفه پست که میگه عشق بین دوتا غیر هم جنس میتوونه دووم بیاره نخیر ..ندا یه همچین تعریفی نمی تونه گستردگی عشق رو داشته باشه.. نمیتوونه..
تازه برای من جای خنده هست که چه طور این عقیده یه تفکر عامه هست اونم توی دنیایی که میگن دودوتا شاید یه وقت نشه چهارتا مردم اون رو یه اصل تناقض نا پذیر می دوونند وخلافش رو یه گناه...
عاشق بودن اون قدر لذت داره که نیازی به وجود یه لذت نجس کننده نداره (میتونی به کتاب های دینی رجوع کنی)و وقتی نباشه ما نبودشو با این لذت جبران می کنیم
من اصلا طرفدار هم جنس بازی نیستم چون اون هم عشق رو به جنسیت وصل می کنه..
ولی گستردگی این مفهومه که جنس نمی شناسه

میدوونی ندا من یه کار غیر عادی رو کردم(اما شیطانی واژه درستی براش نیست) البته این غیر عادی رو هم بقیه می گن غیر عادی اما اگه خواستم دوباره این مفهوم رو تو وجود یه فرد داشته باشم بازم برام جنسیت فرد فرقی نخواهد کرد ..
مهم عشق منه که با وجود اون معنا میشه نه جنسیت طرف مقابلم.. عشق من جنسیت نداره
...........................

نظرمو نوشتم تا نظرتو بودنم پس بی جواب نذارش..
منتظرممممممممممم

پدرام سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:51 ب.ظ http://www.p-sh.blogfa.com

سلام ندا گله
خوبی؟؟؟
بابا ببخشید من معذرت می خوام
خواهش می کنم بازم نظر بده
اخه خیلی برام عزیزی
منتظرتم عزیزم نا امیدم نکن
بای

نام من هیچ کس !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:21 ب.ظ

سلام

خوبی؟

می شناسی که کیم؟

نمی شناسی؟!!!!!!!!!!!

بابا منم

فکر کنم فهمیدی

اخرش طلسم شکست اومدم نظر بدم

آخه منو چه به نظر دادند

خب متن قشنگی بود

یعنی همیشه قشنگ

آخه غیر این چی بنویسم

خدایش نمی دونم

چیزی بلد نیستم بگم

ولی کم کم داری یه چیزی می شی البته اگه .....

طرفداراتم هر روز داره بیشتر بیشتر می شه

خوش به حال

یه چند تا هم به ما قرض بده

این همه گفتم و گفتم که رسم آخر کار

به تو ای عشق تو ای یار به تو ای بهر نیاز

یاد من هست که د یگر دل من تنها نیست

یاد من هست که دیگر دل تو مال من است

یاد من هست که باشم همه عمر بهر تو پاک

یاد تو باشم و هر دم بکنم راز و نیاز

یاد تو باشد از این پس من و تو ما شده ایم

هر دو عاشق دو پرستو دو مسافر شده ایم

خب اجازه هم ما بریم؟

نه؟!

باشه

امشب به قصه دل من گوش می کنی ... فردا چو قصه فراموش می کنی ... چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی ... سنگی و نشنیده فراموش می کنی

بازم بگم؟

باشه

بزار کمی هم کلاس بزارم

Lets talk about love

Lets talk about us

Lets talk about life

Lets talk about trust

Lets talk about love

ببخشید امدم اینجا رو خط خطی کردم

خب دیگه برم قبل از این که بیرونم کنی

فدا

فعلا


آرش سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:27 ب.ظ http://ashk-o-boose.blogfa.com

سلام
ببین اومدم بگم نظر من و تو خیلی متفاوت ..
و نگرشمون..
من به این تفاوت در مورد خیلی عادت کردم ..پس نکوبون ..خوب اگه یه نظری با یک میلیون تای دیگه مخالف باشه دلیلی نداره که درست نباشه ...پس از هیچ کس نمی پرسم

با این که دلم نمی خواد ولی احتمالا این پستمو حذف میکنم.. دلم می خواست که شما بخونی و نظرتو بدونم ..میخواستم بدونم عدالت دختری مثل شما منو کجا قرار می ده..البته جور
دیگه ای فکر میکردم فکر میکردم عوض این که رو بروم وایستی و بگی بقیه چی می گن وسط بیای وقضاوت کنی..

ببین قبل از این که این مطلب رو بخوونی ..شعراو دل نوشتامو دوست نداشتی..؟حد اقل من فکر می کردم که نظر بدی نداری..پس این عقاید من و از دنیایی که تو می شناسی با همه ی تعریف ها دور نکرده..

با همه ی مخالفت ها جلوی عقایدم ..راحت تر از بقیه با مشکلات کنار میام و راحت دنیامو قبول می کنم بزرگتزین شکستامم واسم خاطره انگیز و شیرینه...این حرف ها چیزایی هست که فقط توی حرف آدمای دیگه دیدم نه تو عملشون.. پس خیلی هم تفکراتم بد نیست چون هم خونی خوبی رو با دنیا و طبیعتم داره..
قضاوت با خودته این متن برای همین بود ..
از دستم دل گیر نشو کمتر آدمایی رو خواهی یافت که این جور با صراحت بگن کی هستن..
حداقل الان اگه پیشت تصویر بدی دارم خودمم وراضیم چون جرات نشون دادن خودمو به کسی که ممکن بود تصور دیگه ای از من رو واسه ی خودش بسازه ..داشتم..
فقط شمامهم بودی چون تنهام نذاشتی توی وقتایی که داشتم دوباره خودمو می ساختم .. الن فقط می خوام دل گیر نشی .. خواهش میکنم..

امیر چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:29 ق.ظ http://www.loloknat.blogfa.com

...می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود میایی و من تو را در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم .

منتظرم ...

مرسی که به من سر زدی و به فرنوش هم

قلمساز چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 05:04 ق.ظ http://www.amirkhan20.blogfa.com

سلام بر ندائئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئی
امیدوارم هیچوقت طفلک وجودت گرفتار ناملایمات نشه
می بوسمت .فعلا
کپی برداری از بالائیها [نیشخند[ ]لبخند] تر
اخه من تایپم ظظظعیفه
تا های بعدی....

ایمان و عطر یاس چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:10 ب.ظ http://yasesefideashegh.blogfa

باید بنویسم.
هنوز هم باید بنویسم.
هرچند دیگر بهانه ای برای نوشتن
بهانه ای برای خندیدن,
بهانه ای برای گریستن,
بهانه ای برای زندگی
کردن, دیگر بهانه ای برای هیچ چیز وجود ندارد.
مدت هاست نگریسته ام
حتی مدت هاست که نخندیده ام.
راستی من کیستم.
مدت هاست که دیگر
خودم را نمی شناسم.
بی قرارم.
خسته و ناتوان.
اندوهگین و کماکان
مضطرب و نگران.
به کجا می روم.
مقصد ناپدید است.
روزها
سیاه و شب ها کبود
و ساعت ها سنگین و زجر آور.

فرزانه چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:49 ب.ظ http://www.telesm_tanhayi.persianblog.com

سلام ندا جون؛ چند وقته سر نمیزنی از دست من ناراحتی؟؟؟ ندا خانومی پست ایندفعتم مثل همیشه قشنگ ؛ پر مفهوم و با احساس بود.......... راستی من آپ کردم؛خوشحالم میکنی اگه بیای

مهندس چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:02 ب.ظ http://deldareg84.blogfa.com

یاد ان روز که در صفحه شطرنج دلت
شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شدم

مررررررررررررررررررررررررسی از اینکه به ما سر زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد