من آمدم... این باراز فاصله ها می گویم از مسافت ها از کیلومتر ها ولی...
نمیدانم چرا حتی از تکرار این کلمات لرزشی محسوس تمام وجودم را میگیرد
شاید میترسم. میترسم چون بعید نیست این فاصله ها دائمی باشد و غیر قابل دسترسی
آخ که چقدر دلتنگم . دلتنگ و منتظر .روزهای پاییزی و شب های سرد آن این دلتنگی
را افزون میکنند و من با تمام این ها کنار آمدم چون... خود خواستم و خود کردم و خود کرده را....
می ماند این طفلک درون سینه ام که نمیدانم چقدر تحمل خواهد کرد .دستم را مشت میکنم و...
بی اختیار میخندم چون این مشت کوچک اندازه طفلک من است .مشتم را بر سینه می فشارم
حال صدای قلبم را میشنوم...ای کاش رحمی بر این دل شیشه ای میکردم قبل از آن که گرفتار شود
ولی میدانم این طفلکم عاشق عشق است و بیتاب .قسم به همین عشق که انتظار من شیرین است
شاید آنقدر به دور دست ها چشم بدوزم که چشمانم برای همیشه لذت دیدن را از دست بدهد
در آن صورت هم غمی ندارم چون میتوانم با چشم دل به انتظار معشوق خود باشم .
انتظار من اگر هم طولانی باشد یا حتی غیر ممکن با طفلکم کنار پنجره خواهم ماند و...
نظاره گر روزهای پاییزی و برگ ریزان درختان .آخر این برگ ها منتظر بودند برای
رسیدن وقت پرواز. البته پروازی که فرجامش نیستیست. ولی با هر وزش باد چه
بی محابا خود را رها میکنند از قید و بند و چه زیبا پر می کشند و من با چشمانی همیشه منتظر
پرواز آنها را به سوی جاده ها هدایت میکنم و اشک چشمم را بدرقه راهشان و به طفلکم میگویم....
ای کاش ما هم توان پریدن داشتیم ای کاش....
و ختم کلام اینکه........
قسم به اشک های بی ریا
قسم به چشمان بارانی
و قسم به سخت ترین لحظه های انتظار
که من غم دوری تو را با تمام دنیا عوض نمی کنم
چون نمی دانم چه کرده ای که از عشقت به خدا رسیدم
و قسم به جسم و روح عاشقم
اگر بدانم تا آخر عمر تو را نخواهم دید باز هم به قلب عاشقم وفادار خواهم بود
تا هنگام مرگ و پروازی ابدی از خاک تا افلاک همین.
سلام:
--> پاییزی دیگر و شاید تجربه دوباره با هم بودنی دیگر<--
زندگی یک گل سرخ است
پر ازعطر پرازخار پرازبرگ لطیف.
یادمان باشد اگر گل چیدیم ...عطر وخار وگل وبرگ همه همسایه ی دیوار به دیوار همند
همه همسایه دیوار به دیوار همنند
سلام
ممنون که سر زدی و خبر کردی
قلم خیلی گیرائی داری
مثل همیشه عالی بود
سبز باشی و بهاری
بازم بهم سر بزن و با
اومدنت سرزمین عشق ام عطر اگین کن
یا حق
تو اینجا نیستی ! و من تنهای تنها
با سکوتی سخت درگیرم !
و می دانم اگر دیگر نیایی
در غروبی سرد و غمبار و پر از تردید
" می میرم "
امید باز گشت تو مرا زنده نگه می دارد و
آری ....... تو می آیی !
" تو .... ای تنها بهانه من "
و می دانم که دوباره شاخه های خشک احساسم جوانه
می زند !
و من بار دیگر لبریز از عشق با تو بودن
تمام لحظه های تلخ پاییزی ام .....
تمام لحظه های بی تو بودن را.......
و تمام خاطرات سرد و بی روح نبودنت را......
با تمام دلتنگی هایم......
به دست باد می سپارم !
بیا ... و با آمدنت بگیر از من
این همه دلتنگی را !
سلام ندا جون
ممنون که فراموش نکردی
حضورگرمت مایه ی دلگرمیست.
منتظر قدوم با طراوتت همیشه خواهم بود.
تا دیداری دیگر بدرود.
آهای نیلبک زن نی بزن
گوشمان رفت چقدر می زنی (چشمک )
تو هم که داری دری وری می نویسی بچه
پدر عشق بسوزه
و این حرف
چون نمی دانم چه کرده ای که از عشقت به خدا رسیدم
خیلی انتظارش را کشیدم
موفق باشی
سلام؛
فاصله ها...همیشه همیشگی هستند.
ای کاش ترسی از فاصله نداشتیم همیشه ترس ما از بودن فاصله است. و ای کاش معنی فاصله را ، به معنی می فهمیدیم.
با این جمله احساس نزدیکی بیشتری می کنم...شاید به خاطر این که..........تجربش کردم
"چون نمی دانم چه کرده ای که از عشقت به خدا رسیدم"
Good Job
بدجوری دچار همین طبق معمول های بی تفاوت ایم
این چه گفتن های بی اشاره نیز
روزی در یکی از همین تلخ ترین ترانه ها
تمام خواهد شد
...
هی بوته ی لرزان راه نشین
غصه ی چه را می خوری؟
کاروان ها در راه ست
...
آنچه را که هست، ببینید...
منتظرم...
نوشته هات فراز و نشیب زیاد داره
اگه بگم یه حسنه دروغ گفتم !!!!
شرمنده اما یکم خسته کنندس این ایراد به خودم هم وارده اگه تونستی چارش رو پیدا کنی واسه ما هم یه نسخه بپیچ !!!
من یه روش بلدم اما خودم بلد نیستم ازش استفاده کنم می گم شاید واسه تو یه فرجی بشه ::::: همراه کردن مخاطب
یعنی کاری کنی که کسی که نوشتهاتو می خونه اشتیاقشو تا آخرین خط از دست نده ......
از دستم ناراحت نشو من اگه انتقاد نکنم میمیرم دست خودم هم نیس عیب ژنتیکیه
امضا : شاه آمفاکتوس سوم ***
می گفتی می آیی
همیشه می گفتی
دیدی نیامدی .....
چشمانم را در برابر چشمانت، می بندم
گوشهایم را در برابر صدایت، می گیرم
راهم را از راهت ،جدا میسازم
اما..........
با قلبم چه کنم...
فقط تو را می خواهد
اگه تمامی ستارگان شب خاموش گردند و در چشمانت توانستی تنهایی شب را در ک کنی و در ته اون دلت از ته دل واسه دردل کردن با یه دوست احساس نیاز کردی فراموش نکن کسی هست که در این شهر همیشه به یاد توست حسرت کشیدن را این همه تلخ تصور نمی کردم ولی یاد گرفتم چون دیگر از این به بعد هر ثانیه ام حسرت خواهد بود ...به وقت دوست داشتن ؛ به وقت انتظار کشیدن و حتی به وقت خندیدن
تا دیداری دیگر بدرود
سلام
شعرت جالب بود
سلام دوست عزیزومحترم
ممنون ازاینکه به وبلاگم اومدید
من شمارالینک کردم
شماهم اگرخواستیداسم وب منو به نام
(( ناگفته ها))
لینک کنید
درصورت به روزشدن وبتان منوهم درجریان بگذارید
موفق وسربلندباشید
سلام نداجان
کامنت زیباتوخوندم
خیلی پرمحتوی بود
دست گلت دردنکنه
پستتان راهم خوندم
خیلی عالی بود
بازهم منتظرمطالب زیباتون هستم
باخبرم کنیدا
موفق باشید
بدرود
سلام ندا جان
احوال شما؟
مثل همیشه خیلی عالی بووووووووود
موفق باشی. . .
سلام عالی مث همیشه
خیلی قشنگ مینویسی
موفق باشی
آن شب دوباره غصه ی تنهایی ، از اشک های چشم تو پیدا شد
بغض نگاه غمزده ی باران ، در ساحل نگاه تو دریا شد
آن شب دوباره دست و دلم لرزید ، شوری عجیب در دل من گل کرد
شوری شبیه شعر و شب شبنم ، از لابه لای پنجره پیدا شد
یادش به خیر آن شب پر احساس ، ماندیم و عاشقانه غزل خواندیم
اما دریغ ! رفتی و آن احساس ، افسانه ی تمام غزل ها شد
تا شهر چشم های تو راهی نیست ، تا شهر آب ، آینه و باران
شهری که پلک های پر از مهرش ، با غنچه های پنجره ها وا شد
در واپسین یک شب نم خورده ، از کوچه های شهر ، گذر کردم
اما تو را نیافتم و یادت ، در کوچه های شهر ، معما شد
باید سفر کنم به تو اما نه ... دیگر به تو نمی رسم ای رویا
حالا بیا ببین که دلم بی تو ، در غربت نگاه ، چه تنها شد
دلم بی تو ، در غربت نگاه ، چه تنها شد
انتظار واژهی غریب ولی در عین حال آشنا با دلهای عاشقمان
عشق و انتظار همیشه با هم هستند مثل دو نیمه مکمل
آخه عاشق همیشه منتظره
نمی دونم منتظر چی و کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی
شاید منتظره...
که یه روزی برسه که دلش از عشق به بینهایت برسه
به اوج کمال و عشق خدایی برسه
عشقی که آخرش به عشق خدایی برسه
پاکه
قابل ستایشه
به اون طفلک دلتم بگو زیاد دلتنگ نباشه
مثل اینکه زیادی بزرگ شده یواش یواش داره بهونه می گیره ها
بهش گوشزد کن همین تنهایی که حالا داره بهتر از روزیه که یکی بیاد پیشش بعد دلشو بشکنه اونطوری تنهاش بذاره
انتظار خیلی سخته
انتظار اینکه کی دلای تاریکمون با اومدنش روشن می شه
انتظار چشمای بارونی
انتظار درخت در آرزوی بهار
انتظار گل در شکفتن
انتظار کرم ابریشم در پروانه شدن
انتظار درآمدن جوجههای کوچک از تخم
انتظار کویر به قطره های بارونی
انتظار ما به پاییز
و انتظار من در بارون
که با باریدنش دوباره آرامش بیابم
خیلی سخته
من که انتظار رو دوست ندارم
آخه می دونی بستگی داره که منتظر چی باشی
اگه این انتظارت آخرش به پوچی برسه
نه این انتظار رو دوست ندارم
ولی انتظاری که بدونی آخرش تو رو به اوج عشق و نهایت و دنائت می رسونه
خیلی شیرین و دوست داشتنیه
اون وقته که دوست داری همش انتظار بکشی
یه انتظار هم هست که آخر آخر همه ی انتظاراست
یعنی کمال
یعنی سعادت
یعنی خوشبختی
یعنی انتظار فرج
یعنی انتظاری که آخرش هممون با یه اتمام انتظار به آخر دنیا می رسیم
این انتظار هم که همیشه هست و
تا آخر عمر ادامه داره
هر جمعه می شینم کنار پنجره به انتظارش
تا بیاد از راه من و هم ببره
ولی وقتی شب می رسه و اون نمیاد من می مونم و یه دنیا حسرت و دو چشم پر از اشک
و بارونی از ...
بازم منتظرم شاید این جمعه بیاید از راه
شاید...
باران
سلام ندا جونم
خوبی؟
مثل همیشه فوق العاده بود
راستی به خاطر دیشب معذرت
قربونت
فعلا
قلبی دارم به بزرگی افکار تو
تو...
در این لحظه که اشک می ریزم
به گمانم تو درد میکشی
دلی زخمی
بدنی شکسته
اما تو هنوز شکست ناپذیری
هر روز برایت دعا می کنم
یا یک غمی دوستت دارم
و عکست را فقط نگاه نمی کنم...
صدایت را فقط گوش نمی کنم...
زندگینامه ات را فقط نمی خوانم...
... می بلعم!
سلام خوبی؟ فوق العاده قشنگ بود ..... خسته نباشی .... چه مخی داری ..... ایول .... م۲ ۳ روز دیگه آپیم سر بزن
سلام دوست من خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی خیلی قشنگ و پر احساس بود دستت جیزززززززززززز
شاد باشی
فعلا
من شاه سکته ای نیستم بلکه متخصص سکته دادن عوام هستم
پس بنابراین باید در وبلاگ من دست به عصا بود اما نه برای قلب من برای آیینده قلب خودتان....
در ضمن من روحیاتم مانند (باز قلیاییه ) واسه همین اسید روی ژنتیک من تاثیری نداره و خنثی می شه ... پیشنهاد بهتری داری پیش ما بیا .....
همچنین از پیدا کردن یه مشتری دائمی خوشحال می شم اما پیش خودمون بمونه می گن مشتری داره از بین کرات فلکی حذف می شه اینو خوابگذار اعظم دربار بهم گفت !!!!!!!
تا بی نهایت پیش رفتم !!! دلم برای نقطه صفر آغاز تنگ شد !!! اما نایی برای برگشتن نداشتم !!! ( شاه آمفاکتوس سوم ***)
رودخانه به تو آشنایی هدیه می داد،
تو از صدای موج گله مند بودی
زلالی آب عشق را به تو هدیه بخشید،
تو کورمال کورمال به دنبال عشق می گشتی
از زندگی متنفرم اما تو را دوست دارم. می خوام برم ولی موندن رو دوست دارم می خوام از یادم بری ولی یادت رو دوست دارم می خوام خوشحال باشم. اما غم تو رو هم دوست دارم می خوام زندگی کنم .اما مرگ رو هم دوست دارم می خوام با تو باشم. اما تو من رو نمی خوای می خوام بهم بگی برو بمیر. اما تو این رو هم از من نمی خوای می خوام بگم که رفتی !! ولی چطور وقتی تو هستی؟؟؟
منتظرتم....
سلام ندا جان خوبی
خیلی زیبا بود ایول
موفق باشی
یا علی
سلام ندا جان
احوال شما؟
من آپم
منتظرتم
موفق باشی
سلام
ای کاش میشد که این مسافت ها و این تغییر ها هر گر نبود
ندا جان امیدوارم هیچ وقت در حسرت ای کا ش نباشی
دوستت دارم گر جه هرگز ندیدمت ولی با خواندن وبلاگ احساس خوبی پیدا میکنم
سلام.
چه زود به زود آپ می کنی....!
هرچی ما که بخیل نیستیم.هر جور راحتی
<lcf>
زندگی طولانیست
یادم اما باشد که سرابی خالیست....!
گه از آن من گذرم
خواهم دید
همه ی پوچی را.
ولی افسوس که دیگر نفسی نیست.
<lcf />
نمیدونم هدفت از این نوشته چی بود.....!
فعلا
سلام ندا جان
چطوری ؟ خوبی ؟
سر به ما نمی زنی .
بیا من آپم
خوشحالم میکنی .
سلام
فکر کنم خوب به این رسیدم که دیگه دخالت نکنم
ولی یه چیزو بهت می گم
تصمیمی نگیر که بعدا پشیمون بشی و خودتو برنجونی
یه خورده بیش از این فکر کن به خیلی چیز هایه دیگه می رسی
به هر حال حرف همیشگیه من رو به یاد بیار......قدر این لحظات هر چند اگه خیلی هم سخت باشه رو بدون که بعد از هر سختی یه خوشیه البته با هم بودن این رو میسر می کنه..........
به گذشته ی خودتم فکر کن به حرف های خودت
اگه می خوای تا من به یادت بیارم............
سلام ندا
نکنه که تو هم....................
بی خیال بابا چیزی نیست که بخوای خودتو اسیرش کنی
من فکر میکردم تنها وبلاگی از عشق و عاشقی نمینویسه تو هستی
فقط آرزو میکنم که شاد باشی
یا حق
سلام
میخواستی دلم بگیره...؟
میخواستی بغض کنم...؟
میخواستی دلم براتون تنگ تر شه ...؟
هم دلم گرفت...
هم بغض کردم...
هم دلم براتون تنگ تر و تنگ تر و تنگ تر
پس لااقل واسه گرفتن هدیه هم که شده یه سری به کلبه تنهایی من بزن !!!
در پناه حضرت دوست شاد باشید و امیدوار.
نرسیدیم به هم بازیه یک تقدیریم
عاقبت در هوس دیدن هم میمیریم
سلام
مرسی از اون همه نظری که دادی و لطفی که داشتی
بابا تو که مارو خاک کردیو حلوای منو هم خوردی
عزیز رفتن من از این محیط وبلاگها به معنای رفتن از کازار الهی دنیا نیست مگر به خواست خدا
پس خواهم جنگید و سرفرازانه هم خواهم جنگید
سلام
خوبی ندا جان؟
من به روزم
خوشحال میشم سرزمین عشق ام
با قدمهای سبزت عطر اگین کنی
سبز باشی و بهاری
یا حق
سلام ندا
اول از همه اینو بگم که من همه متنتو کامل خوندم و خوب هم میدونم چی نوشتی.
راستشو بخوای من وقتی دارم واسه یکی نظر میدم نظر هایی که گذاشتنو یه نگاهی میکنم. تو نظرات تو باران خیلی چیز ها نوشته من هم بعضی از حرفامو اینجا مینویسم که........
حالا به من نگو که متن منو نمیخونی.
بعدش هم من مثل شما بلد نیستم لفظ قلم صحبت کنم و نظرات توپ بدم. حالا ما اینیم دیگه.
تو دانشگاه هم که میگی به دو واحد درس وبلاگ نویسی و نظر گذاشتن تو بلاگ رو تدریس میکردند. ( نیشخند )
آرزو میکنم که همیشه شاد باشی
یا حق
سلام ندای عزیزم
انتظار زیباترین و تلخ ترین واژه در زمانهای مختلف زندگی ست.
اما انتظار یار ٬ وه که چه شیرین است
راستش نتونستم دل بکنم ٬ واسه همین برگشتم . امید ئارم تنها نمونم.
یا علی...
باز هم دفتر گلایه ها را باز میکنم!!!!!!
باز هم بهانه ها را آغاز میکنم !!!!
در دفتر (عشق)ترانه ی بی کسی ساز میکنم!!
....
ای که جان نگاهش رابه گرد خاک راهت دوخته است..
ای که قلبم به سوز عشق تو سوخته است....
ای که چشم به راه انتظار را از وجود پاک تو آموخته است.......
دیگر انتظار کافیست برگرد
توی این شهر غریبه
بودنت بَرام نیازه
توی این قُمار بودن
دل می خواد با تو بِبازه
ای تو هم جنس خود من
صدای گریه مو بشناس
منو تازه کن از آغاز
هنوزم عشق تو بَر جاس
هنوزم برایم یه حسی
حسِ خوب آشنائی
بیا من دلم گرفته
تا غروب نمونده راهی
بسه این همه جدایی
شاید از پشت لرزنده های نبضم آمدی
که این چنین
آرام،ساکت،بی ریا
سخن می گویی.
جایت هیچ گاه خالی نمی ماند
وقتی
جرعه جرعه از تو می نوشم
و خرمن موهایم را به دستان تو می سپارم
تا به وقت مناسبش
درو کنی
باید با تو باشم
باید سرسبزی چشمانم را
با سرخی لبانت مخلوط کنم
و زندگی ام را ...
فقط بگو کی می آیی. منتظرم
سلام ندا
خوبی که ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منم خوبم ناراحت نباش
من منظورم این بود که باید انتظار چیزی رو بکشی که ارزش داشته باشه و شدنی باشه
نه انتظاری که میدونی هیچ سودی نداره و فقط عمرت رو هدر میده
*******
راستی راه تازه ای کشف کرده ام تا همیشه با هم دوست باشیم
این راه خیلی ساده است :
« هرچه من میگویم؛ انجام بده »
********
قربونت فعلا
باباییییییییییییییییییییییییی
سلام ندا
ازم پرسیدی چرا اینارو مینویسی!
باید بهت بگم که اینارو مینویسم تا اونیکه منو تنها گذاشت و رفت بفهمه که خاطزه هایی داشتیم که هیچگاه فراموش شدنی نیست و اگر اون خواست منو فراموش کنه خاطره هایی با من داره که هیچ وقت تنهاش نمیذارن و یاد آور من هستند!
همین...
میخوام آپ کنم بهم سر بزن!
قربانت رادین