آه از این زندگی... آه از من! آهی از جنس بلور .
آه از پرسشهای مکرر؛ ... آه از پاسخ های گنگ
آه از لرزش دل و آه از چشمان منتظرو بغضی گره خورده در حنجره ای زخمی
از قافله یِ بی پایانِ دلتنگی ها- از شهرهای انباشته از سکوت ؛از غمی جانسوز و بی پایان
آه از چشمهایم که بیهوده در آرزوی نورند- از بی حیاییِ اشخاص- از شکستن های بی صدا
آه از بیهودگیِ همه چیز- از تقلایی که اطرافم میبینم ؛برای چه نمیدانم.!؟! مانده ام در این برهوت
آه از سالیانِ پوچ و بی حاصلِ باقی مانده- از پیکره ی درهم پیچیده یِ من ؛
پرسش من این است: در این چرخه یِ غم، در این تکرار فصول به کدامین امید زنده ایم ؟چرا که..........
همان روز که برای تدفین چشمهایم زیر باران در دامنه ی کوه گم شدم
قلبم روی دامنه جا ماند آخر توان باز گشت نداشت. و من با احساسی گنگ .....
فصل ها را قتل عام کردم و این بود نقطه آغاز من. چرا که آموخته ام....
زندگی:: مثل یک بوم نقاشیست با این تفاوت که در آن از پاک کردن خبری نیست
و ختم کلام اینکه....
باد می پیچد در شاخ درخت
می کشد زوزه و با ناله روان می گردد
و چه کس می داند... من پر از اندوهم ...که نوایم شده چون زوزه باد
که نگاهم بی روح.... که درونم سرد است
خسته،می اندیشم زوزه باد چه غمگین شده است...و غمگین تر از آن ناله و این آه جگر سوز من است
سلام قناری
خوفی؟
اوووووووووووووووووووووووول
شدم
حال می کنی
حال برم بخونم ببینم قناری من چی نوشته
ای ول قناری بازم که گل کاشتی
اخر یه چیزی می شی
کاش منم مثل تو می نوشتم
امشب دلم خیلی گرفته می خوام برات یه شعر بنویسم .
ستاره کوچولو روزگار غریبی است نازنین اه خدایا خدایا! به من توفیق تلاش در شکست صبر در نومیدی رفتن بی همراه کار بی پاداش فدارکاری درسکوت خوبی بی نمود عشق بی هوس ایمان بی ریا تنهایی در انبوه
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید ، کوزه ای دادم ات ای تشنه ، مگر یادت نیست ؟ تو که خود سوزی هر شپره را می فهمی ، باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست ؟
ندا من وارد یه دنیای خاص شدم که خیلی زیبا تر از این دنیا است .
سلام ندا
امیدوارم که خوب باشی
می دونم که چی در موردم فکر می کنی
البته که بهت هم حق می دم چون تقصیر خودم هست که خیی چیز ها رو تو دلم نگه می دارم
می دونی یه جورایی ماجرای زندگی من خیلی پیچیده شده البته که می گم باز هم که تقصیر خودم بوده که این طور شده
چون من بر این باورم که سرنوشت آدم رو خود آدم می سازه
به هر حال
این روز ها حال خوشی ندارم دوباره یه چیزهایی واسم پیش اومده که.....
واسه اینه که ناراحتم
آره منم زدم به بی خیالی
ولی نمی دونم این خیال چزا منو ول نمی کنه
کاشکی که می تونستم باهات راحت تر حرف بزنم که خوب متوجه می شدی
اینجا که نمی شه
به هر حال
تو همیشه خوب بودی و هستی
من همیشه تو رو به عنوان یه دوست وفادار (!) قبول دارم و خواهم داشت
از این به بعد هم قول می دم که همیشه بهت سر بزنم
موفق باشی
فعلا......
نمی شه بیای تو چت . مردم از بس با این سرعت کم سایت باز کردم .
من میون این آدم ها وول می خورم . می خندم و می گریم ولی دلم مال دنیای دیگه است .
مثل همیشه اول از همه:
سلام...!
این بار url رو ننوشتم برای این که شرایط موجود حکم می کرد...!
گفتم شاید تنوعی باشه...
به هر حال...
این همه آه کشیدن دلیلی نداره...
اگر هم بخوای برای این دلایل هی آه بکشی، باید شبانه روز در حال آه کشیدن باشی...
شاید به پرسش شما این گونه بشه جواب داد که:
در این چرخه ی زندگی، یا همان تکرار فصول هر کسی به امیدی زنده است و زندگی می کنه...
شما باید دوباره یک سری به اون دامنه بزنین...
شاید که مردی پیدا بشه تا گمشده تونو بهتون بده...
شما هم یک تغییری در احساستون بدین تا شاید کمی از میزان خشونت اون کاسته بشه...
اون فصل های بیچاره چه گناهی کردن که باید نقطه ی آغاز شما باشن...؟
اگر هم طبق گفته ی شما زندگی مثل یک بوم باشه، مطمئن باش که این بوم، با بقیه ی بوم ها یک فرقی می کنه...
مطمئنا قابلیت پاک شدن داره...
اما اگه بخوای پاکش کنی باید کل نقاشیتو از اول بکشی...
اگه خواست امتحان کن...
و ختم کلام این که:
ما آمده ایم که زندگی کنیم...
توشه برداریم...
و پایان...
حال در این بین چه اتفاقاتی می افته و توشه ی ما چه هست، بماند...
...
آنچه را که هست، ببینید...
منتظرم...
باز صدای بارون آرومم کرد
باز اشکامو گم کردم
آخه ناله ی آسمان از من بیشتر بود
بچه چطورییییییییییییی
داغونم...... داغون ترم نکن
سلام خوبی؟؟
دلم برات تنگیده بود گفتم یه لاگ جدید بزنم بیای پیشم
پس منتظرتم
راستی اگه دوست داشتی لاگ جدیدمو لینک کن و بهم بگو..
یه روز به دکتر تیمارستان میگن یه دیوونه می خواسته تو وانه حموم خودکشی کنه
ولی غضنفر نجاتش داده...
دکتر غضنفر رو می خواد و می گه: فکر کنم لایق مرخص شدن هستی
ولی متاسفانه اون مریض الان خودشو تو اتاقش دار زد و تلاش تو بی نتیجه بود...
غضنفر: نه اقای دکتر خودکشی نکرده.. دیدم خیسه!!! آویزونش کردم خشک بشه...
منتظرتم
بای
Dr.BLADE
سلام ندا جان
احوال شما؟
خیلی خیلی قشنگ بود
باور کن خیلی به دلم نشست
بابا تو دیگه کی هستی ؟ خیلی ماه می نویسی . . . !!!
موفق باشی . . . !!!!!
سلام
ای خوب من ای همزبون
همدم من ای مهربون
قصه می گم برای تو
قصه ماه و آسمون
عشق تو چشای مستته
زیبا بود
یه سری هم به من بزن من اپ کردم
یاهو
بشکفته در سکوت پریشان نیمه شب
بر بزم ما نگاه سپید ستارگان
بر دامنم غنوده چو طفلی و من ز مهر
بوسیده ام دو دیده در خواب رفته را
در کام موج دامنم افتاده است و او
بیرون کشیده دامن در آب رفته را
اکنون منم که در دل این خلوت و سکوت
ای شهر پر خروش ترا یاد میکنم
دل بسته ام به او و تو او را عزیز دار
من با خیال او دل خود شاد میکنم
بابا کجا نکنه تو هم داری می ری
نگو که میری
که می زنم ها
سلام خوبی
بازم اومدم
اما اینبار همراه با باران
منم باریدم
آپیدم
منتظرتم
هر جا قلبت باشد آنجا خانه است
با چشمانی همیشه بارانی
باران
نمی دونم چه حسی دارم امشب
نمی دونم دلم بر چه نظر کرد
ولی ...
سلام ندا جون
مرسی که منو از این آپ زیبا بی نصیب نذاشتی . منم دارم آپ می کنم حتما پیشم بیا
یا علی...
سلام دوست خوبم/////////به وبلاگم دعوتت میکنم........
سلام
آه من
شعری اشنا برای شما با یک تعبیر و برای من با تعبیر دیگر
م مثل من
جاده نمناک مثل یک دل غمناک
وگل صورتی مثل عطر زندگی
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی داری
خوشحال میشم به منم یه سری بزنی
موفق باشی و عاشق و پاک
آن سوی سد زمان
نگاهی است
که مرا می خواند
رد نتوان شد از آن نگاه
برای همیشه
همان جا می ماند
سلام ندا جان میدونی چیه راستشو بخوای به نظر من کاش میشد خدا در دل ما انسان ها وابستگی به چیزی یا کسی رو قرار نمیداد چون وقتی وابسته میشی مجبور دلت اون جا جا بذاری
مطالبت خیلی جالب بود موفق باشید
سلام
سحر با باده ای بر باد رفتم
............... شفق آمد ولی از یاد رفتم
چه گویم زان لب گلرنک ساغر
............... که غم شست از من و دلشاد رفتم
( رهگذر )
سلام خوبی؟ چه عکس قشنگی ...مرسی تو با معرفتی ....
آه از این آدمای بوقلمون صفت ....
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
کاش واسه بیراهه ی دل ، یه جا یه راه چاره بود
کاش که علاجش عین قبل ، دعا و استخاره بود
کاش واسه هر عاشقی که شبا پی ستارشه
تو دنیا محض دلخوشی ، یک شب پر ستاره بود
ضرب المثل دروغ می گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
آی عاشقای بی گناه ، ما همه زرد و بی کسیم
تنهاییم عین آسمون ، آواره ایم عین نسیم
همه باید یاد بگیریم که مثل مجنون بزرگ
عاشق هر کسی بشیم ، آخر بهش نمی رسیم
ضرب المثل دروغ می گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
نگو بار گران بودیم و رفتیم
نگو نامهربان بودیم و رفتیم
نگو اینها دلیل محکمی نیست
بگو با دیگران بودیم ورفتیم
مرا یکدم دل از خوبان جدا نیست
ولی صد حیف که در خوبان وفا نیست
به خوبان دل سپردن کار سهل است
زخوبان دل بریدن کار من نیست
****************
می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی
می رسد روزی که احساس مرا باور کنی
می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود
خاطرات رفته ام را مو به مو از برکنی
می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار
نامه های کهنه ای را که به اشکت تر کنی
می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من
آن زمان احساس امروز مرا باور کنی
سلام ابجی جون
خوبی عزیز
ممنون که خبرم کردی
اپ زیبایی بود
حتما باید داد هوار کنیم تا بیای
من اپ کردم
منتظرتم
********
عاشقت خواهم ماند....................بی آنکه بدانی.
دوستت خواهم داشت.....................بی آنکه بگویم.
درد دل خواهم گفت.....................بی هیچ کلامی.
گوش خواهم داد.........................بی هیچ سخنی.
در آغوشت خواهم گریست...............بی آنکه حس کنی.
در تو ذوب خواهم شد....................بی هیچ حرارتی.
اینگونه شاید احساسم نمیرد
هنوزم چشم به راه حضورت هستم . دلواپسی ها را بگیر از من ...
شاید همین روزها ...
وقتی گلدون خونمون شکست !!
پدرم گفت: قسمت این بود...
مادرم گفت:هیف شد...
خواهرم گفت: قشنگ بود...
داداشم گفت : کاش دوتا داشتیم......
اما وقتی دل من شکست کسی به فکرش نبود - هیچکس نمی تونه به دلش یاد بده که نشکنه ولی من حد اقل می تونم بهش یاد بدم که وقتی شکست با لبه های تیزش دست اونی که شکسته رو نبره
سلام.
خوفی
خوش باشی
...............................................................
سلام ندا جان حالت که خوبه تو همیشه قشنگ می نویسی من هم دوست دارم همیشه بیام پیشت در ضمن من آپ کردم منتظرت هستم بای
سلام ندا جون
منو که میشناسی ؟
چقدر قشنگ نوشتی دختر واقعا از دل نوشتی
خسته ام
هر آجر دیواری شده
هر سنگ جاده ای
یک سفر
بر من رهگذر
تا برسم به خود
برگردم به آیینه
قاب عکسی
روبرویم نبود
و من چقدر خسته ام
از این همه جاده
از این همه سفر
از این همه تنهایی
از این همه بی کسی
از دلخوشی گیج و منگمان
که زیر هر سقفی با سازی می رقصد
حتی ساز مخالف
من چقدر هراسانم
از داد و هوار مردمان
مردمانی که ماشین را بیشتر شبیه اند
با قلب های که در دل ندارند
مردمانی که دلواپس گذر زمانند و های های می کنند
ولی من خسته ام
خسته از زندگی
و خسته تر از خود
تا کلمه ای را آویز راه کنم
بلوغم را پای مرگم کاشتم
بدان امید که آشیانه ام از شب بیرنگ
از غم افزون باد.
و ماه را در بغچه عشق تقدیم بیگناهی دیوار کردم
تا آوار نشود هجمه تلخ دیوار
از پیرامون غمناک من
روی سکوت ویرانه..
کاش تو دیوار بودی و روی چون من آواره یی آوار.
اییییییییی کاششششش
میام
منتظرم باش
بذار فکر کنم
میام
ولی این بار نه با چشمانی بارانی
بلکه با چشمانی یخ زده
و اشکای ناتمام
باران
سلام
جون من اگه این چند وقت نبودم ببخشید
به خدا خیلی سرم شلوغ بود
خیلی وبلاگ با حالی داری
راستی منم میخوام تو هفته آینده آپ کنم
بهم سر بزن
بای
در ظمن یه سوال داشتم!!!
میخوام نظرتو در مورد گیاه خواری و تغذیه سالم بدونم!
شاید بی ربط باشه ولی دوست دارم نظر شما رو بدونم!!!
منتظرتم
سر انگشتان تنهایی
من از سر شاخه های باغ باران
خورده پاییز می آیم
و از موسیقی آرام و گنگ و ساعتی محزون
که در تکرار یاس آلود صبح و شام
مدار بسته ادراک خود را گرم می پوید
و از دشتی ترین لحن دو تار زخمی مردی
که خون گرم احساس لطیفش
از سر انگشتان تنهایی
به روی پرده های تا می ریزد
چو ناقوس از فراز بام تنهایی
برای خویش می نالم
و در پس کوچه های خاکی و تفتیده حسرت
به دنبال دلی می گردم از جنس صداقت سبز
سلام
خوبین؟
بسیار زیبا بود
منم یه شعر به اسم تصادف نوشتم
دوست دارم نظر شما رو در مورد این شعر بدونم
موفق باشین
یا حق
اینهمه آوارگی حق من نبود . آنجا که در مرگ ثانیه ها به دنبال دقایق سرگردان بودم مرا نگفتی ساعتی است از دایره اختیار بیرون شده ای . وقتی به گوشه های ناهنجاری ذوزنقه تدبیر می خوردم و از فرط هیچی و پوچی دور آوارگی خود چرخ می زدم مرا نگفتی که دیوانگی مرا بیش از این در این تاریکخانه نهان نمی پسندی . سکوت تو مرا شعاع نشین کسوف خورشید کرد و صبوری تو ابری بی وزن شد و روی تاریکی دلم حد زد . اگر نبود پای دلبرت در میان بگو که حکم شک مرا در دادگاه عدالت به ثبت قضا می رساندی و مرا از دایره اختیارت برای همیشه به قانون مجازات ابد تبعید می کردی . اینهمه مهربانی حق من نبود
تنها الهه معبد یونان رویاهای من که اگر تو را بشناسد دیگر هوس نمی کند یونان باستان را ببیند . تا کی دوست داری دروازه بان ذخیره ات باشم ؟ نیمکت از شرم عشق و سکوت من شکست . چشمانت عین کسانی که بی مجوز خواسته های نامعقول دارند نگاهم می کنند و مدام می گویند : فعلا معلوم نیست . اما من تو را عوض نمی کنم . خودم را هم عوض نمی کنم . ذخیره تو بودن به سیاره بودن در هرجای پرستاره عالم می ارزد . حرفت و داشتنت به ارزشمندترین ثروت دنیا می ارزد . می ترسم که مبادا تو این حسرت را به کلبه کهنه ماهی گیر بی صید تاریخ فراموش شدگان بسپاری . تمام آنچه که گذشته است و خواهد گذشت را جدی نمی گیرم . من ملودی ات را با سمفونی پاسخ دادم . وقتی نت
« می » خط خورده تو را دیدم هر حدسی می زدم بجز اینکه مقصود تو می خواهم بروم باشد
من اینجا زیر پل نشستهام و تو قدم در جاده! دیگر زندگیام همین پلها شده! میدانم، نیک میدانم که بیهوده ایستادهام: هنگام که باز گردی شاید شاید تو را دیگر نیازی به پل نباشد و نه
من را دیگر رمقی برای ایستادن. شاید اصلا نخواهی به سرزمینهای آن طرف بروی و شاید قدمهایت آنقدر بزرگ شده باشد که... حتی شانههای مرا دیگر رمقی نخواهد بود بزرگیات را! میفهمی؟من اینجا ولع و هجوم زمان را میخورم و دوام آوردهام:موهایم دیگر دارند همهگی سفید میشوند
التماست نمی کنم
هرگز گمان نکن که این واژه را
در وادی آوازهای من خواهی شنید
تنها می نویسم بیا
بیا و لحظه یی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر
تو را به جان نفس های نرم کبوتران هره نشین
بیا و امشب را
بی واسطه ی سکسکه های گریه کنارم باش
مگر چه می شود
یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟
ها ؟
چه می شود
مطمئن باش و برو... ضربه ات کاری بود... دل من سخت شکست ..و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی .. به من و عشق که پر از یاد تو بود...و به یک قلب یتیم که خیالم میگفت... تا ابد مال تو بود... تو برو تو برو... تا راحت تر تکه های دل خود را سر هم بند زنم
زندگی نبرد بی فرجام لحظه هاست
هدف جنگیدن
خون دادن و به خون غلطیدن است
هدف ژیروز شدن نیست
که حریفی در این میانه نیست
سلام ندا
خیلی قشنگ نوشتی
دستت درد نکنه
سلام خوبی ؟
حالا آپ می کنی و خبر نمیدی
خیلی با حالی ...
دلت وقتی که تنها شد سرود مهربانی با کدامین خسته خواهی خواند ...
لبهایت کدامین تشنه را سیراب خواهد کرد ...
نگاهت را بچشمان چه کس از شوق خواهی دوخت ...
فدات
بای بای
سلام خوبی؟
زیبا بود
با تبادل لینک موافقی؟
منتظریم
سلام ندا جون
مرسی که خبرم کردی
گل کاشتی
مث همیشه
سلام مرسی که منو قابل دونستی و به وبلاگ من و فرزاد سر زدی خوشحال شدم آپتم عالی بود
دلتنگیهایم را در صندوقچه دلم می گذارم،
شاید تصویر یادها از خاطرم برود.
اما نه....
هنوز عطر تو در فضای خیالم موج می زند.
امواج خیالم سهمگین و دریای رؤیایم طوفانی است.
من از صدای خروشان امواج می ترسم.
من از ذورق وجودم که بر روی این امواج،
سرگردان و متلاطم،
هر دم به گوشه ای رانده می شود واهمه غرق شدن دارم
سلام ندا
قشنگه
موفق باشی
با اجازه می خوام وبلاگ قشنگه تو لینک کنم
بلشهههه؟؟؟