حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

نمیدونم ...

 

بسان آتشی زبانه می کشیدم روزی,آخرین آذوقه هایم سوخت امروز یک انفجار,انهدام و سقوط تمامی روح مرا به تاریک نابودی کشانده است گویی رخسارم نیز جرم گرفته است .همچو کرم شب تاب تاریک پرست و روشنایی آزارم می دهد, بی گمان آشوب درونم ازدحام کوچه بیهوده گی است.خوشبختی مثل نوشیدن تشنه ای از آب لحظه ای بیش نیست.

من گم شده ام در کویری بی انتها, من نیستم کجا هستم.
تا فراسوی ریشخند من , تا مرز انهدام, تا تحقیر و ترحم فاصله ای نیست.
فریب, واژه ای آشناست, از سالیان دوری همراه من است و دروغ هر قصه خواب...
ای تمام پوچی ها, ای نفس های آلوده , ای همه تفریح های نا سالم ای هرزه ها,دل من سخت شکست, دل من سخت شکست و افسوس که هنوز بیگانه پرستم.

دل من سخت شکست و بر این بی رنگ مهتاب صبور , غبطه می خورم, ای ستاره های ساده مسکوت, ای بی درد های بالغ مغرور, من درد می کشم, به اندازه قطره قطره باران اشک می ریزم و سینه ام معبد مهربان غم ها شده است,کاش می دانستند اینجا هرزه گی معمولی است,عاشقی یک بازی است, مصونیت مرده است, معصیت پا گرفته است,دل من معبر بی عبور خالی است و اینک منگ و مبهوت پیراهن بی نقش سیاهش را به تن خواهد کرد تا برای همیشه به حال خویش به سوگ بنشیند و کسی نمی داند چه معراجی دارد به سوی نیستی دل بیچاره ام و چه آسان بر مزار پوچی خویش می گرید.
قبله ای به رنگ ظلمت و سجاده ای شب گون,رود جاری اشک هایم را به مسیری نا فرجام هدایت می کند.
قبله ای به رنگ شب, نور چشمانم را به سیاهی برده است, سوی نگاهم به تاریکی نشسته است و دلم قبله گم کرده ای تنهاست.
.............................
نمی دانم چرا, آینده می آید که تبدیل به گذشته شود؟!
آینده ای که دیر یا زود می رسد,ما را همراه با خویش به جایی می برد که هرگز نمی دانیم کجاست.

نوشته خودم نیست اما...

نظرات 29 + ارسال نظر
متولد۱۵فوریه جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:02 ب.ظ http://burn15feb.blogfa.com

سلام ندا
بهت تبریک میگم تولدتو
و دوست دارم همیشه شاد بنویسی و شاد باشی

خلود جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:45 ب.ظ http://khanehomid.persianblog.com

و زیبایی زندگی هم در این هست...

اینده ای که در پیش هست اما مجهول...

و این مجهول ها ما را بسوی تلاش بیشتر می خواند...

و تا زمانی که توکل بر او داری بدان این اینده سعادت تو را با خود خواهد اورد....

شاد زی

خودم... جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ب.ظ


دیشب بی شک بدترین شب عمرم بود. و من وحشتناک ترین کابوس زندگیم را دیدم.
مرگ یک فرشته را با چشمان خود دیدم . شبی که خوبی مرد ! شب سیاهی بود و باز هم سیاهی!
در مقابل چشمان من فرشته ای دست و پا می زد . پاک و معصوم ...
مضطرب ...گریان و رنج کشیده! اسیر در چنگال ابلیس ..
. چهره معصوم و آه جگرسوز او هر لحظه درونم را می سوزد. آری کاش همان شب مرده بودم!
تن نحیف فرشته . غرق در خون قربانی خودخواهی جامعه ما شده بود... چه می توانستم بکنم!
بخدا سوگند هر آنچه در توانم بود برای نجاتش انجام دادم.
اما فرشته کوچک سوخت!مرد! و من قبل از او شکستم! سوختم! و سر افکنده شدم! و ابلیس مستانه قهقهه سر داد !
از فرط در ماندگی از خواب پریدم ! و چه خوابی بود !
اما وقتی اتاق را نگریستم اتاق مملو از بال و پر سوخته فرشته کوچک بود... !
ای فرشته سوخته . باور کن که من تمام سعی خود را برای نجاتت کردم
و اکنون وقت آن است که سر بر زمین بگذارم و بمیرم.
مرا ببخش... امشب ابلیس برنده شد چون من به تقدیر شک کردم!

سامی جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:10 ب.ظ http://martek.blogfa.com

سلام سلام سلام

سلام به نداخانم گل

سلام به شاعر ه عزیز....

سلام به......ای بابابسه دیگه..چقدر سلام سلام می کنم

:)

خب

جوگیرشدم دیگه....اینقده مطلبت بااحساس بیان شده

که رفتم توی کلماتش......اینوجدی میگم

پست ایندفعه ایت خیلی به دلم نشست

امایه چیزی

دخترجان .....اینقده ازیاس ونوامیدی ننویس...جنبه بداموزی

داره به خدا....حالاازمن گفتن بود...ازشومانشنیدن....

تاپستی دیگر............بدورد

گل یخ جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:47 ب.ظ


انسان پدیده غریبی است به فتح هیمالیا می رود
به کشف اقیانوس آرام دست می یایزد
به ماه و مریخ سفر می کند
تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمی کند آن را کشف کند و آن دنیای درونی وجود خود اوست (اوشو)

گل یخ جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:50 ب.ظ


آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
. بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند

مهسا.خ جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ب.ظ http://www.butterfly.blogfa.com

سلام ندا جان..
چی شده خانوم؟
اتفاقی افتاده که انقدر ناراحت و پریشون احوالی ؟
عزیزم بدون که همیشه سرنوشت تو دستای خودمونه اگه خودمون بخوایم می تونیم به بهترین شکل زندگی کنیم و به تمام آرزو هامون برسیم..بهت قول میدم..
ببخش خیلی حرف زدم..
شاد باشی..
فعلا..

علی(سرزمین دور) شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:13 ق.ظ http://sarzaminedoor.com/home

نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟؟بهار تازه به فصل خزان چه خواهد کرد؟؟به من که سوختم از داغ مهربانی خویش,,جفا و وصل تو نا مهربان چه خواهد کرد؟؟

توپولی شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:19 ق.ظ http://topolii.blogfa.com

سلام ندا خانوم خوفی
راستش من در مورد نظر قبلی که برام نوشته بودی خیلی فکر کردم ولی............
راستش به نتیجه ای نرسیدم آخه چون من اونقدر فکرم مشغول هستش که دیگه نمیتونم فکرم رو جمع نوشتن بکنم ولی با این همه باز هم سعی میکنم شاید......
این پست هم مثل بقیه عالی بود و حرف نداشت .
من موندم که...............
اصلا بیخیال ما شو آخه نمیتونم...........
خوش باشی
التماس دعا

توپولی شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ق.ظ http://topolii.blogfa.com

شاید فکر کنی که من متن هاتو نمیخونم وهمین جوری مینویسم عالیه ولی این طور نیست من همشو میخونم و آخر سر مینوسم عالههههههههههههههههه........
اگه هم نتونستم بعضی از متن هاتو بخونم اول برات نظر میدم که دیر نشه بعدش هم میام متنتو میخونم ( چشمک )
آینده مال ماست................
یا علی
..............................
...............

مصطفی هیچکس شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:07 ق.ظ http://bofmens.mihanblog.com

سلام


آینده ای که نمیدانیم کجاست

رهگذر شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:18 ق.ظ http://ney-labak.persianblog.com

سلام
خوب شد که نوشته ی خودتان نبود وگرنه هم باید حبس می شدید و هم باید تازیانه می خوردید و هم برای اعدام- واژه ها روزشماری می کردید .

متن علیرغم زیبایی هایش . لیکن آهنگی آز ناامیدی را در بطن خود به همراه دارد . و از شانس و اقبال خوب یا بد- شما . امروز من بر اریکه ی امید نشسته و حکم بر تبر ئه زین آهنگب می دهم که فرداها را از پیش به جرم- آینده شدن به دار می آویزد ! .

خود شو و نه دیگر !

همین


( رهگذر )

فر ید (سمفونی سراسیمه) شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:44 ق.ظ http://www.faridnikkar.blogfa.com/

سلام ندا جان
من همیشه به شما سر می زنم و مطالب قشنگتون رو می خوانم
خیلی با حال می نویسی
فعلا خدا نگهدار

فرید شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:39 ق.ظ http://golhayekaghazi.blogfa.com/

ندای عزیز زندگی هرگز آنطوری که هست دیده نمیشه و هرگز
با چشم ظاهر پی به اعماق نادیده اون نمی بریم اما گاهی میشه با تمام وجود
درک کنیم که زندگی زیباست از یک لیوان خالی گرفته تا صدای گریه بچه رو
زیبا می بینیم و اون لحظه ها لحظه هایی که می دونیم قراره برای همیشه
از این دنیا می ریم پس چه بهتره که الان که فرصت زیادی برای زندگی
کرده داریم از همه چیز لذت ببریم حتی اگه کار سختی باشه.../

امیر شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:43 ق.ظ http://www.loloknat.blogfa.com

پاسخ سلامم را که گرفتم

احوال اهالی زندگی را پرسیدی

گفتم : یک چند گاهی است که از زندگی خبر ندارم

اما می دانم...

سلام نداجون
بابت تاخیرم عذر می خوام
هر چی بگی حق داری
سرم پایینه
ولی ببخش منو
من به روزم
خوشحال می شم بازم بیای
جبران می کنم
قربانت
امیر

رامین شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ب.ظ http://nasleatash.blogfa.com

من در روز عشاق ایرانی آپم

خودت میدونی مگه نه (ی) شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:31 ب.ظ

به دنیا بگوئید بایستد!
من چشم هایم را خواهم بست
و کوچ خواهم کرد
به سمتی که از آن هیچ بازگشتی نیست
و انتظار هیچ کس را هم نخواهم کشید!
به دنیا بگوئید بایستد
من در حال سقوطم و...
سلام عسل خانم چی بگم از محبتت که یه دنیاست وبه اندازه یه دریا
خانمی ارزو میکنم هیچ وقت رنگ غم نبینی
امیدوارم که گرمای وجودت غم درونت رو آب کنه هرچند ارزو میکنم هیچگاه غمی نداشته باشی
فدای مهربونیات عزیز (ی)

سعید از غریبانهای مهربان یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:02 ق.ظ http://baroon77.blogfa.com

سلام ندای عزیز
امیدوارم که تو تمام مراحل عمرت به اون چیزهایی که میخوای برسی
هیچ وقت دل به تاریکی نده میدونی چرا؟
برای این که بعد دل دادن به اون دل کندن ازش خیلی سخته و شایدم ناممکن
اونوقت میشی مثه من
آرزومند آرزوهایت.............. سعید .

رهگذر یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:45 ق.ظ http://ney-labak.persianblog.com

سلام

به هر شعری که پناه می بری باید مامنی برای دلتنگی ها و آشیانه ای برای آرامش- روحی و بستری برای جوشش درونی باشد .

هر کسی با توجه به سلایق و علایق- خود به نوشتارها و جستارهایی رجوع و از آن بهره می جوید . لیکن گمان می کنم که در حوزه ی شعر . رجوع- بیش از حد به سبکی خاص و یا سراینده ای مشخص . موجب می گردد که ناخوداگاه از شیوه ها و یا حتی واژگان و کلمات- همان فرد در نگارش و صنایع ادبی استفاده شود و در نتیجه امکان بروز خلاقیتهای- ذهنی به حداقل کاهش می یابد . لذا در این خصوص توجه به این مهم . لازم و ضروری است .

:

ای موج !

به هر خروش

یک گام به ساحل می روی !


( رهگذر )

بدرود

م یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 ق.ظ http://jadeyenamnak.blogfa.com

من سخت دلم گرفته است از این میهمانخانه میهمانکش روزش افزون

سعید یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:00 ق.ظ http://bia2badnist.coo.ir

راه عشق سخت است و دشوار هنگامی که عشق تو را به اشارتی فرا می خواند رهرو عشق باش عاشق شو تیغ های نهفته عشق تو را خسته می کند نوای عشق چنان تند باد شمال در باغ رویاهای تو را اشفته می کند اما عاشق شو
------------------------
سلام
خوشحالم می کنی به منم سر بزنی آبجی گلم
منتظرت هستم

خلود یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:02 ق.ظ http://khanehomid.persianblog.com

سلام عزیز...

ممنون از لطف...

نمی دونم سایت رسمی حسین پناهی رو قبلآ دیدید یا نه همین قطعه شعر زیبایی که کامنت گذاشتید فکر کنم با صدای خودش دکلمه می کنه....


http://www.hosseinpanahi.com/html/MAIN.HTM

شاد بمانید ...

امیر یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ب.ظ http://www.loloknat.blogfa.com

سلام ندا جون
مرسی که بازم منو شرمندت کردی
مطلب زیبایی بود ولی میشد آخرش اینقدر مبهم نباشه .
می دونم مال خودت نیست ولی به آخرش امید رو اضافه کن همون چیزی که منو به بودن تشویقم کرد .
شاید زیادی جسارت کرده باشم ولی از آخرش یه کمی خوشم نیومد.
من نمی دانم آینده کجاست اما می خواهم مسیرش را خودم تعیین کنم چون می توانم.
من به آینده خوشبینم.
به امید آینده...

امیر یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ب.ظ http://www.loloknat.blogfa.com

راستی ندا جون من یادم رفته بود تولدت رو تبریک بگم .
با ۱۱ روز تاخیر تولدت مبارک خانمی
کادوی تولدت پیش من محفوظه
...

نیما یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:13 ب.ظ http://pastou.blogfa.com

عاشقی یک بازی است
دل همه پوسیده است
تولدت مبارک
من اپم
به من سر بزن

TaNzAd یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:31 ب.ظ http://www.tanzad.com

ناکجا آباد هم عجب جایی است...!
نه مکان دارد و نه زمان...
نه آسمان دارد و نه زمین...
نه آب دارد و نه آتش...
نه گذشته و نه آینده...
می خواهی ببینی...؟
باشد...
پس چشمانت را ببند...
کمی آرامش...
کمی تقلیل...
اندک اندک می آیند...
ولی...
دستانت را بده...
مبادا که گم شوی...
من فقط اینجا را می دانم...
...
آنچه را که هست، ببینید...

تنهاترین تنهایان یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:33 ب.ظ http://tanhatarinetanhayan.blogsky.com

به نام تنــهاتـرین تنــها
0000000000000000
سلام بر عاشقان حسین (ع)
سلام بر ندای خاطره ها و حکایت های فراموش نشده من
می توانی بهترین دوست خود باشی
اما به هنگام اشفتگی مرا خبر کن
می کوشم بدانم چه وقت باید در کنارت باشم
اما گاه ممکن نیست
پس خبرم کن
عشق بالاترین هدیه ای است که می توانیم به یک دیگر بدهیم
من اینجایم هر زمان و همیشه
تا هر آنچه دارم به تو هدیه دهم حتی تنهایی هایم را
ندای عزیز حرف های بسیار دیگری بود که همه رو در این سه نقطه گذاشتم شاید از این به بعد این سه نقطه بتواند گویای حرف های مانده در دلم باشد :
...
مراقب خودت باش
یا علی مددی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــامضاء : تنهاترین تنهایان

تنهاترین تنهایان یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:39 ب.ظ http://tanhatarinetanhayan.blogsky.com

میدونی چند وقتی هست که یه وکیل خوب واسه خودم پیدا کردم
دیدم تو هم دنبال وکیل هستی بد ندیدم بهت معرفیش کنم
همه وقت هم در وکالت خونش به روی همه بازه
آدرسش اینه :
خیلی آرام در دلت بگو : « خدایا من عاشق توام و به تو نیاز دارم ، هم اینک به قلبم بیا »
خداوند میفرماید : بخواهید تا داده شود ، بجوئید تا بیابید ، درب بزنید تا به روی شما باز شود ، اگر کودکی از والدین خود نان بخواهد آیا به او سنگ میدهند ؟
پس چقدر بیشتر به شما خواهم داد اگر شما بخواهید
من بر پشت درب دل شما ایستاده ام و درب میزنم ، شما فقط کافیست بشنوید و درب را باز کنید ، آنگاه من در قلب شما ساکن میشوم و با روح پاک خود شما را تطهیر میکنم و شما دوباره متولد میشوید.
یه زائر دلشکسته : تنــهاتـرین تنــهایـان

تنهاترین تنهایان یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:45 ب.ظ http://tanhatarinetanhayan.blogsky.com

راستی دلت اومد به من تنهاترین بگی بی وفا ؟!!
من با همه بی وفایی هام تشنه محبتم :
محبت از درخت آموز که سایه از هیزم شکن هم بر نمی دارد.
خیلی به دلم نشست و منو به فکر و تامل وا داشت مثل نوشته ی پست قبلیت :
...
در ضمن هیچ وقت واسه ما غریبه نبودی و نیستی و نخواهی بود
یا حق.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد