به نام آنکه معبود است و معشوق
طفلک پر شورم این روز ها باز هوای دلش ابریست
براستی نمیدانم دیگر چگونه واژه ها را به بازی بگیرم
واژه هایی که چون حبابی رنگین در شب های من میرقصیدند
و کبوتر های کلام را درسحر گاهان من به پرواز میکشیدند
تا مرهمی باشند برای طفلکم که میخواهد از راز دل بگوید
دلتنگم؛؛ دلتنگ خواستن ؛ دلتنگ نوشتن؛ دلتنگ آغوشی پر مهر
گاهی چنان از خود بیخود میشوم که حتی نمی فهمم که آمد ؛ یا کدام رفت
پرورد گارا ؛ روی سخنم با توست؛؛ تویی که شور عشق را برایمان به ودیعه نهادی
اینک با چشمانی بارانی؛؛ دست نیاز به پیشگاهت آوردم
شراب عشقی ارزانیم داشتی ؛؛شور آفرین و ماندنی
من همه دلم ؛ همه احساس ؛ همه نیاز؛
شوری در دلم زبانه میکشد که نمیدانم فرجامش چه خواهد بود
نیک میدانم خواهان وصالم اما رهرویی لنگان
بزرگا ؛ کریما.....
میدانم که تعلق به دنیا و عشقی زمینی ؛ روح را میفرساید اما چه کنم بنده ای کمترینم و گرفتار ....
اگر در خور عذابم از من دور کن ؛ چرا که تن رنجورم تحمل بیش از این را ندارد
رحیما ؛؛ توفیقی عطا کن که این عشق ماندنی باشد و راهی برای رسیدن به عشق تو
که اگر چنین باشد ؛؛ بی نیازترین بنده ات خواهم بود
_____________
و ختم کلام اینکه.......
دیگر دوست دارم بدانم ....
که اگر هستی ؛؛ اگر میمانی ؛؛ که اگر می آیی .. قاصدک را به صداقت پرکّن؛؛ وبه بادش بسپار
چشم میدوزم به بی کران آبی و منتظرم تا باد وزان ؛؛ پیغام قاصدک را برایم بیاورد
منتظرم ؛؛همین
سلام نداجان
ببخش منوکه توی پست قبلیت حضورنداشتم
راستیش این روزهاکمی حال وهوای دلم ابریست ومثل
سابق نیستم ..نمی دونم چرا
هروقت به نهایت زندگی فکرمیکنم اونوپوچ می بینم ودیگه
میل ورغبتی برای شادبودن وازخوشی حرف زدن توی
وجودم نمی بینم
خلاصه اینکه قصوربنده روبه خاطراین دیرامدنهاببخش
من همیشه برای شعرهای شمابه کنارازاون شوخی های
دوستانه ارزش قائل بودم وهستم
راستی منم به روزم....
موفق باشی دوست وبلاگی من ....
یاحق ..........
دیگر تبار تیره انسان برای زیست
محتاج قصه های دروغین خو یش نیست.
ما ذهن پاک کودک معصوم را
با قصه های جن و پری
و قصرهای نور
آلوده می کنیم.
آیا هنوز هم
دلبسته کالسکه زرینی؟
آیا هنوز هم ،
در خواب ناز ،قصرهای طلایی را
ــ می بینی ؟
*******
سلام ندا
شما باز هم مثه همیشه زیبا نوشتید واقعاء نوشته های شما به دل میشینه
همیشه و همه جا موفق باشید
............. سعید .
من شدم نی... تو شدی نی زن...
مرا گذاشتی روی لبهایت و دمیدی...
نفست روی تنم ریخت.هوا پر شد از موسیقی دوست ...فرشته ها به رقص آمدند و زمین دور خودش چرخید... نواختن من جشن ملکوت بودو پایکوبی هستی... دم تو آتش بود! و نوای نی عشق! من شدم نی تو شدی نی زن... اما فراموشم شد که نی اگر خالی نباشد نی نیست! پر شدم... دیگر برای تو جای نمانده بود... مرا گذاشتی روی لبهایت و باز هم دمیدی ... اما دیگر صدائی نیامد ...
این روزها صدای ساز تو می آید و من دوباره به یاد می آورم که من نی بودم و تو نی زن ...
آه آی نی زن !! این نی دلتنگ دم توست ...دلتنگ نواختنت ! نی کوچکت را بنواز.. که من شیفته این نایم !همین
سلام خوبی
مرسی خبرم کردی.
میدونی چیه ندا حس عشق و عاشق شدن حس خیلی خوبی به نظر من کسایی که به باد مسخره میگیرند بدونن که چیز مهمی نصیبشون نشده.امیدوارم به تمام آرزو هات برسی
سلام عزیز
دقیقا بعد یک ماه و یک روز ، به روزم...
با مطالبی مختلف شامل:
1- دو شعر که یکیش خیلی تازه است
2- خبر دقیق حضورم در نمایشگاه کتاب
3- طرح حجاب!!
4- یادی از یعقوب یادعلی
5- شعری که اجراست
و البته اسطوره من
«دیه گو آرماندو مارادونا»
6- کمک طلبی برای کارگاه تهران!!
7- مدهای ادبی و حرفهایی برای
فروغ و سهراب
8- و حرف هایی درباره خط قرمزها در شعر...
منتظرت هستم
منتظر حرفهایت...
اگه از عشق می شه قصه نوشت،می شه از عشق تو گفت....
آپم و منتظر.....
سلام
آپ بسیار زیبائی بود
می بینی نیروی عشق جطور تو و آدمها رو عوض و پر انرزی می کنه
به راستی
زندگی چه باشکوه است اگر تن به استدلال ندهیم
در پناه خدا
یا علی
س
ل
ا
م
------
خوبی تو ؟
امیدوارم
خیلی جالب بود برام ! مخصوصا :
شوری در دلم زبانه میکشد که نمیدانم فرجامش چه خواهد بود
نیک میدانم خواهان وصالم اما رهرویی لنگان
بزرگا ؛ کریما.....
-------
و نثر آخری هم که دیگه هیچی....
ولی عکسه خیلی جالب تر بود نه ؟
مرسی از اینکه خبر کردی
منتظرم همیشه
قربانت
فعلا...
-------- یا حق ! ---------
چه انتظار دلنشینی
همیشه حواسم به بی صبری این دل ساده بود!
نه وقتی برای رج زدن روزهای رد شده داشتم،
نه حتی فرصتی
که دمی نگاهی به عقربه ثانیه شمار بیندازم!
با آرزوهای آنسویِ دیوار زندگی کردم!
با خوابهای برباد رفته!
منتظر بودم روزی بیاید،
که همه در خیابان به یکدیگر سلام کنند،
چراغ ِ تمام چهار راهها سبز شود
هنوز هم منتظرم!
از گریه های مکررم خجالت نمی کشم!!
کاری به حرف و حدیث این و آن ندارم!
من خواب نمی بینم،
پس هستم! تا هست
سلام
زیبا بود بسیار بسیار
در این زمان که همه به فکر تن خویشن تو بگزار خرابت باشم برای همیشه
در پناه خدا
دو چشمم فرش پایت میکنم جانم فدایت میکنم
هیچ وقت دلی را میازار
بعد از گذشت سالها اندوه و دلگیری
حالا سراغ از این من ِ دلتنگ نمی گیری؟؟
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
با سلام
وبلاگ با مبحث کالبد شکافی شماره 2 ،جنازه دوم علی اکبر یاغی تبار به روز شد
منتظر حضور گرم و صمیمانه ی شما و نظرات مفیدتان در این باره هستیم
با تشکر
ارادتمند مهدی آذری
میدانم
روزی خواهی آمد.
پروردگارا!
در آفتاب کم رنگ زندگیم و پیاده رویی که نمی دانم به کدامین خیابان منتهی می شود و در تلاطم شاخه های بی برگ، زیر چتری که مرا از باران مهربانت جدا می کند به دنبال نیمکتی می گردم که لبریز از رویاهای کودکانه و آرامش دل های بی قرار باش
سلام ندا جون مرسی عزیزم از بابت تبریک تولدم
برای شما د.ست گلم بهترینها رو ارزو میکنم
فنای من هستی دوباره ست
و زندگی من دوپاره ست :
آن دم که آمدم و نبودم
و آنگاه که می روم و هستم .
پس من در تو زاده می شوم
ای هسته ی هستی.
و تو را چون غباری ، می تکانم
ای نیسته ی نیستی .
وقتست که خک ، هسته را برباید
و ابر پلک بگشاید .
خدایا!
زندگی سرشار از هزاران نگرانی ست
و ذهن از یک فکر به سوی فکری دیگر برواز می کند
در میان چنین هیاهویی
شنیدن ندای خاموشی که در قلبم
با من سخن می گوید؛دشوار است.
خدایا!
مرا موهبت ان بخش
که ذهنم در کشاکش این غوغای روز مره
بر تو متمرکز باشد
و هر روز دقایقی با تو ارتباط بر قرار کنم.
باداچنان متبرکم گردانی
که ندای تو را بشنوم
و سیمای تو را
که بر از لطف و زیبایی ست
به چشم دل مشاهده کنم.
امین
.
شاد زی
و اما عشق..................
کلامی سه حرفی که عین آن عطش .. شین آن شوق و حرف آخرش را قسم می نامم
پس من با تمام احساسم میگویم... قسم به عشق قسم به عطشی سیری ناپذیروشوقی دلنشین
شاید لذت عشق و تمام حس زیبای آن در انتظارش باشد
چشم انتظار عزیزی که خواهد آمد و من بی صبرانه حتی ثانیه هایش را عزیز می دارم.
لابد گمان کردید دیوانه شدم ؟ من دیوانه ترینم و اشتیاق دیدن یار برایم سیری ناپذیر و ابدیست
اگر خواستید سنگ سارم کنید یا ناسزایم دهید ولی من عاشقم و این عشق را آسان
به کف نیاوردم .پس برایم مهم نیست که ملعبه ی دیگران باشم .آخر همین طعنه ها
برایم حکم آزمونی را دارد که نمیدانم فرجامش چه خواهد شد . گریه های شبانه ام گواه
عشق من و....دلتنگی های این دل بیتاب بهترین همراه و یک جسم تبدار هماره با من
و چه لذتی دارد این التهاب و انتظار..........
سلام ندای قشنگم تو واقعا زیبا می نویسی خیلیییییییییییییییی خوشگل بود مثل همیشه من اپم بیا
سلام دوستم
از شیراز ... از لا به لای روزهای سربازی ... بعد از چهار ماه سکوت ...
شعری تازه ای یا حرف تازه ای دارم
شاید درد دل کسی که روزهایش را با تفنگ و آموزش جنگ می گذراند
...
در تنهایی خودم منتظرت هستم
...
می آیی؟
... " طعم باروت در نامه هایم سرگردان است " ...
من مرگ نور را
باور نمی کنم
و مرگ عشقهای قدیمی را
مرگ گل همیشه بهاری را که می شکفت
در قلبهای ملتهب ما
............. سعید .
سلام ابجی جون
خوبی عزیز
ممنون که خبرم کردی
اپ بسیار زیبایی بود
باز اپ کردی خبرم کن
بیا پیشم
منتظرتم
وقتتان را نمی گیرم....فقط..
اگر اجازه دهید
برایتان جاری می شوم همه احساسم را
سایه می شوم
آفتاب را می خرم
اگر بخواهید..گل می شوم در گلدان نگاهتان.
سبز می شوم در بهار حضورتان
جوانه می زنم در لا به لای ذهنتان.
ستاره می کارم
عشق در جاده انتظارتان می بارم.
ببینید!!
همه کرمهای شبتاب را به فال نیک می گیرم اگر اجازه دهید!!!
بغض پاییزی ابرم بغض یک غروب غمناک
شاهد شکستن من قطره بارون رو خاک
غربت هر چه غروب غم هر چه ابر دنیاست
کوله بار این غریبه جاده دربه ردی هاست
میون تنهای دنیا شده تنهایی نصیبم
کاش که بودی و میدیدی اینجا بی تو چه غریبم
کاش میدونستی که بی تو مرگ تدریجی هستی
یاد تو تنها رفیق توی هوشیاری و مستی
من هوای گریه کردن تو صدای گریه من
یاور خوب و نجیبم بی تو من خیلی غریبم
بی تو هر لحظه یه قرن هر نفس زخم کشنده
تنها با گفتن اسمت رو لبام میشینه خنده
آخ که این فقط یه لحظه است بعد از اون های های گریه ست
جای هر آواز اینجا هر صدا صدای گریه ست
من هوای گریه کردن تو صدای گریه من
یاور خوب و نجیبم بی تو من خیلی غریبم
...من
دل تنگ عشق و سادگی هستم
دل تنگ صدای سازی که صدایش را نمی شنوم
ولی میدانم یکی ساز میزند
... فقط گوش های من است که نمیشنود
* * *
سلام
شراب عشقی ارزانیم داشتی ؛؛شور آفرین و ماندنی
سلام
مثل همیشه قشنگ زیبا و قابل تامل
از بابات حضورتون هم سپاس گزارم
ما ارادت مندیم
تا بعد...
منتظر نباش که شبی بشنوی ، از این دلبستگی های ساده دل بریده ام ! که عزیز بارانی ام را ، در جاده ای جا گذاشتم ! یا در آسمان ، به ستاره ی دیگری سلام کردم !
توقعی از تو ندارم ! اگر دوست نداری در همان دامنه ی دور دریا بمان ! هر جور راحتی ! عزیز باران زده ی من
... همین سوسوی تو از آن سوی پرده ی دوری برای روشن کردن اتاق تنهای ام کافی است من که این جا کاری نمی کنم فقط گهگاه گمان دوست داشتنت را در دفترم حک می کنم همین ! این کار هم که نور نمی خواهد
سلام ندا .....................ندای بی مرام
بی معرفت
یاد اون روزا به خیر هر ۱۰۰۰۰ سال یه بار حداقل یادی از ما میکردی
حالا که ما سرمون شلوغ شد و نمیتونیم زیاد بیایم نت تو هم با معرفت شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باشه
یادم تو را فراموش
نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است من ترا به خلوت خدایی خیال خود بهترین بهترین من خطاب می کنم : بهترین بهترین من! ممنونم که بهم سرزدی .خیلی خوب می نویسی
عجب...!
این گونه راز و نیازها را دوست داشتم همیشه...!
کماکان هم دوست می دارم...
امیدوارم که همین روزها، وقتی که در کوچه های تنهایی در حال قدم زدن هستی، قاصدک پیغامش را برساند به تو...
باد در حال وزیدن است...
می روم کم کم...!
تو هم منتظر باش...!
همین!
...
آنچه را که هست، ببینید...
کاش باد قاصدک آرزویم ؤا به سویش می برد...!
دلم ابریست..شاید هم طوفانی...!
خلاصه آروم و قرار نداره...!
**
موفق باشی
با سلام و درود فراوان بر شما دوست عزیز و گرامی و درود بر قلم پرتوان تان ضمن آرزوی تندرستی و سعادتمندی شما در تمامی مراحل زندگی ، باستحضار میرساند کلبه درویشی حقیر با مطلبی آموزنده با عنوان ....صیاد و ماهی زیبا با قلبی یخی !!!.....بروز شده است خوشحال خواهم شد تشریف بیاورید پس منتظر حضور گرم و قدوم سبز و نظرات ارزنده شما هستم مثل همیشه ...یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است ....در پناه حق باشید .........من مست جانانم کی ترسم از جانم .......دریای عطرشانم طوفانم طوفان .....هان هان ای روزگار خشم تو بشناسم ......من سردار لشگر عاشقانم ................در پناه حق ........................................
کاش می شد از میان ژاله ها / جرعه ای از مهربانی را چشید / در جواب خوبها جان هدیه داد/ سختی و نامهربانی را ندید / کاش میشد با محبت خانه ساخت / یک اطاقش را به مروارید داد / کاش می شد آسمان مهر را / خانه کرد و به گل خورشید داد / کاش میشد بر تمام مردمان/ پیشوند نام انسان را گذاشت / کاش می شد که دلی را شاد کرد / بر لب خشکیده ای یک غنچه کاشت / کاش میشد در ستاره غرق شد / در نگاهش عاشقانه تاب خورد/ کاش می شد مثل قوهای سپید / از لب دریای مهرش آب خورد / کاش میشد جای اشعار بلند / بیت ها راساده و زیبا کنم/ کاش می شد برگ برگ بیت را / سرخ تر از واژه رویا کنم/ کاش میشد با کلامی سرخ و سبز / یک دل غمدیده را تسکین دهم/
دل از سنگ باید که از درد عشق
ننالد خدایا دلم سنگ نیست
مرا عشق او چنگ اندوه ساخت
که جز غم در این چنگ آهنگ نیست
به لب جز سرود امیدم نبود
مرا بانگ این چنگ خاموش کرد
چنان دل به آهنگ او خو گرفت
که آهنگ خود را فراموش کرد
نمی دانم این چنگی سرونوشت
چه می خواهد از جان فرسوده ام
کجا می کشانندم این نغمه ها
که یکدم نخواهند آسوده ام
دل از این جهان بر گرفتم دریغ
هنوزم به جان آتش عشق اوست
در این واپسین لحظه زندگی
هنوزم در این سینه یک آرزوست
دلم کرده امشب هوای شراب
شرابی که از جان برآرد خروش
شرابی که بینم در آن رقص مرگ
شرابی که هرگز نیابم بهوش
مگر وارهم از غم عشق او
مگر نشنوم بانگ این چنگ را
همه زندگی نغمه ماتم است
نمی خواهم این ناخوش آهنگ را
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم!
.
..
...
ممنون از حضورت ... سبز باشی.
یک بار دیگه آپت رو خوندم و از همه بیشتر از این جمله آغازینت خوشم اومد
به نام آنکه معبود است و معشوق
خیلی قشنگ بود
تا بعد...
هر چی که به سرم اومد تقصیر هیچ کسی نبود ...هرچی که بود پای خودم
هیچ کسی عاشقم ندش ...هیشکی سراغم نیومد ...جواب کار خودمه هرچی بلا سرم امد
پرسه های عاشقانه آپ شد ..
.منتظر حضور گرمت هستم
سلام
با جنون خودبینی
معرفی وبلاگ
نمایش/گاه
تو اهل دانش و فضلی همین گناه ات بس
لطفا فقط از این طناب استفاده کنید
و دیگر هیچ...
و دو شعر با حال و هوای مشابه
بروزم.
سلام ندا خانوم خوبی
اولا شرمنده که دیر کردم. یکمی سرم خیلی مشغول بود. آپ خیلی زیبایی کرده بودی مثل همیشه.
فقط میتونم بگم که امید وارم همیشه دنیا به کامتون باشه. در پناه حق موفق و پیروز باشی.
التماس دعا
بار الها
از روی رحمت مرا آن ده که مرا آن به......
سلام دوست من
میدونم که دیر بهت سر زدم و مستحق ملامت دوستانه ات هستم . ولی دوست من گرفتاریهای روزمره شبانم را تیره کرده و اوقات فراغتی برایم به جا نگذاشته . همیشه به یاد دوستان پر شوری چون تو هستم .
نوشته ات مثل همیشه با احساس و تاثیر گذار بود .
مرا به یاد پیر انصار و مناجات پر سوزش انداخت و جمله بالا از همان پیر عاشق بود .
خدانگهدار
با شوق اینکه عاشق و عاشقترم کنی
شکل غزل شدم که شبی از برم کنی
آپ شدم منتظرتم
تنها
سلام
برگ برگ- این دفتر زندگی را می شناسم
نانوشته هایش را بارها خوانده ام
و ناخوانده هایش را بارها شنیده ام
به قصد- مقصود بار بسته ای
و به عهد- موعود باب دل گشو ده ای
برایت یک شمع می افروزم
بدو بنگر ۶ خاصیت دارد . هر گاه هر ۶ را یافتی آنگاه می دانم
که راه بر بیراهه نمی روی .
یافتنش با تو
بدرود
( رهگذر )
تنگ غروب آن روز وقتی که میرفتم تو گریه میکردی
آهسته آهسته
گفتی مگو هرگز حرف خداحافظ من بی تو میمیرم
آهسته آهسته
گفتی تو به من برگ گلی عطر بهارانی در دشت کویر دل من نعمت بارانی
فریاد تمنای منی بخت پشیمانی
عطر نفسی در قفس سینه و پنهانی
در آسمان من صد ابر بی مهریست
آمد نم باران
آهسته آهسته
شد نوبهار آن طی
آمد خزان از دی
هر ماه من شد دی
آهسته آهسته
پیوند ما پیوند عشقی جاودانی بود
حرف و حدیث ما کلام مهربانی بود
گفتی به من تا زنده هستم با تو میمانم
نفرین به تو عشقت فریبی ناگهانی بود
در آسمان من صد ابر بی مهریست تو ببار ای باران
آهسته آهسته
کنایه به ؟؟/
اگــــــــــه دونستــــــــــــــی
سلام خوبی ندا
راستش و بخوای درسته ترکیب بندیم خیلی با حال نشده ولی راسشو بخوای اونقدر اعصابم بهم ریخته بود که نه میدونستم چی دارم مینویسم و نه میدونستم از چه ترکیبی دارم استفاده میکنم. اگه حالم سر جاش اومد حتما یه کاری میکنم که بهتر بشه.
راستی ممنون که بهم گوش زد کردی. خیلی خوشحالم کردی که ایراد وبمو بهم گفتی. مرسی.
بیخیال..............................
امید وارم همیشه موفق باشی و سر بلند
التماس دعا
سلام دوست عزیز..
آپم...
کیست آنکس که تو را برق نگاهش میکشد سوخته لب در خمه راهی ؟
یا در آن خلوت جادوی خاموش ٬ دستانش افروخته فانوس گناهی ...؟
سلام به ندای عزیزم
خانمی شرمنده دیر شد یکم کسالت دارم امیدوارم منو بخشی
عزیزم مثل همیشه زیبا بود امیدوارم دستانت هیچ وقت خالی از استانش برنگردد
سرگذشت گل غم
تا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد
هر چه بر من زمانه می ازود
گل غم را از آن نصیبی بود
همچو جان در میان سینه نشست
رشته عمر ما به هم پیوست
چون بهار جوانیم پژمرد
گفتم این گل ز غصه خواهد مرد
یا دلم را چو روزگار شکستی هست
می کنم چون درون سینه نگاه
آه از این بخت بد چه بینم آه
گل غم مست جلوه خویش است
هر نفس تازه روتر از پیش است
زندگی تنگنای ماتم بود
گل گلزار او همین غم بود
او گلی را به سینه من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت
شاد باشی خانمی من
دوست عزیز خوشحال میشم اگه تبادل لینک کنیم
سلام
به روزم با سیاهی ها و یک سپید
منتظر چراغ و عقیق و اینه ام
و به حال خودم زار زار می خندم