سر انجام آن روز کذایی از راه رسید؛؛روز مکافات البته از نوع دنیوی
به گناهی مجازاتمان کردند که مضحک بود و تلخ ، گفتند بی گناهی هم گناه است.
این حکایت نویس را هم مجازات کردند.ولی خوشحالم از این نظر که....
آرامش خاکستری ام دوباره همراه من است
آرامشی که در خطوط متروک صحراها نیز نمی توان جست
آرامشی که از یک پایان _نه پایان ها _ سخن می گوید
شاید پایان یک فصل نه سرانجام همه ی سال ها
آرامشیست غریب که نه رسیدن را می گوید ونه اختتام دردناک یک مجلس سوگواری را.
نه می گوید و نه توان گفتن در اوست ،
نه ارزش ابتدایی یک داروی مسکن را دارد...
و نه از تسلیم نهایی در برابر حسی ترین دردها
آرامشی که جنجال خیابان ها ، نورها در آن فرو می نشیند و رسوب می کند.
بگذار تا در میان گرگ ها و ترسوترین مردم ، پیوندی بیافرینیم .
راهیست که باید رفت ، راهیست بازگشتنی.
رفتن ، ستایش ایمان است و بازگشت ، مداح تقدیر. همین
میماند یه کلام ؛ آن اینکه
در گلو می شکند ناله ام از رقّت دل
قصه ای هست ولی طاقت ابرازم نیست
آرامش در این زمانه شده همون آرزوی دور اما دست یافتنی..
سلام مبعث حضرت محمد (ص) بر تمامی مسلمانان جهان مبارک باد
آرامش ...واژه ای دست نیافتنی شده...!
همه ما به نحوی دنبالشیم...!
****
سلام عید مبعث مبارک...
دلم فریاد می خواهد نگاهم تورا
ای گل سرو نازمن کجا بجویم تورا
عشقت زاده شده باسرنوشتم
چشم به راه وعاشق چشمای تو هستم
زغمت دلم تاب نیاورد
زعشقت کس برایم خبر نیاورد
چشم به راه شدم به جاده ها
دلم فریاد می خواهد و آه
یادم آید نگاه کردم به تو زیر بارون
گفتی به من تو رومی خوام فقط تویی وعشقمون
ناله کردم زدوریش به عرش
جواب امد به اومی رسی ولی خیلی سخت
یادم آید پیمان بستیم آن شب زیر بارون
گفتیم خدایا به هم برسیم تو روقسم به عشقمون
منتظرممممممممممممممممممممممم
علی بی غم اومده با دل پر غم اومده.......... اومده تا بهت بگه
نازار دلی را که تو جانش باشی
معشوقه ی پیدا و نهانش باشی
زان می ترسم که از دل آزردن تو
دل خون شود و تو در میانش باشی
**********
منیم یولوم محبت جاده سیدی
سون سوزلریم حقین اراده سیدی
محبتین رسالت وعده سیدی
یوخسا منده بیر کس ایله غرض یوخ
سیاست آدلی منده بیر مرض یوخ
*********
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ی گلرنگ نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست ؟
********
باید جواب بدی به همشون
باید دددددددددددددددددددددد
میخوام جز حقیقت چیزی نشنوم
بر من چه گذشت ؟
در پس پنجره کسی هست که مرا می خواند . . .
باران نم نمک می بارد . . .
که چه زیباست صدایش . . . چه طنینی دارد ،
انتظارم به پایان آمد ،
قاصدکم خوش خبر بود ، بوی او را می داد . . .
خبر از او آورد !!!
خنده هایت که چه زیبا بود . . .
دست هایت که چه با محبت . . .
چه زود گذشت و نمی دانم چگونه گذشت . . .
ای کاش تنها می دانستم چه شد بر من ، چه شد بر تو ،
آه که چه بیهوده می اندیشم ،
صبر ، پایان همه انتظار هاست !
دل من دیگر سراغش را نمی گیرد
دل من دیگر هوای او را در سر ندارد
چه شده است بر من ، نمی دانم ؟
من که سراپا عشق بودم ، من که با یاد او برپا بودم
پس چه گذشته است بر من ؟
هنگامی که به چشمانش می نگرم
دیگر شوری در سینه ام احساس نمی کنم
دیگر آن احساس ، درونم را گرم نمی کند
نمی دانم ؟ نمی دانم ؟ چه گذشته است بر من . . .
هرچه بود گذشت ، چه خوب و چه بد !
و او اینطور خواست نه من !!!
با تو که بودم دریا را می توانستم به آتش بکشانم
.با تو که بودم می توانستم خواب پرندگان را تعبیر کنم.و با شاخه های درختان حرف بزنم.یادت هست؟
نمی دانم تا به حال چند بار به دنیا آمده ام
.نمی دانم چند بار مرا صدا کرده ای
.یادت هست؟ می خواستم با بهار برایت خانه ای بسازم ،کنار رودخانه ای
که از ماه سر چشمه می گرفت.می خواستم با تو چراغی برای شبهای
بی کسی اطلسی ها روشن کنم .
می خوستم با تو از پلکانی بالا بروم که به خدا می رسید.
یادت هست؟ با تو که بودم همه حرفهایم جوان بودند و
همه ترانه هایم بوی عشق می دادند.
و من هیچ وقت دلتنگ نمی شدم.
من و تو همسایه خوشبختی بودیم. یادت هست؟
اما من و تو ساکن مهمانخانه پاییز بودیم و نمی دانستیم . ساعتهایمان را گم کرده بودیم و یادمان رفته بود
که غروب در راه است.غروب امد و حتی نگذاشت که برای اخرین بار به گلدانهایمان اب بدهیم.
ختی نگذاشت شعری را که نوشته بودیم
دوباره بخوانیم. یادت هست؟
هوای همه آیینه ها بارانی بود و من و تو
بدون چترمنتظر آمدن زنبق ها بودیم.
با تو که بودم بهانه ای برای شعرگفتن نمی خواستم.
وقتی تو بودی تمام سلولهایم شاعر بودند.
با تو کهبودم دستهایم به مهتاب ختم می شد و گلویم به آوازهایی که هزار خورشیدرا درخود نهان داشتند.
یادت هست؟
.مگذار بی تو هستی ام پر پر شود
ــــــــــــــــــمگذار بی تو هستی ام پر پر شود
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها....
هر روز بی تو روز بی مباداست!
منتظرم......
این رفتن و آمدن را
... عشق است
ایکاش من نیز منتظر بودم
همین ... (:
سلام چشم از این به بعد خودم مینویسم فقط به خاطر تو
ندا راستی اهل کجایی
منتظرممممممممممممممممممممم
سلام ندای خوب
آمدم و باز عمیق و زیبا دیدمت عزیز
گه گاهی از ما پیرمردها هم خبری بگیر
برایت بهترینها را آرزومندم
سلام خوبی حاجیه خانوم
.........................................................
..............
فقط اومدم بگم
سلام
.....................................................................
کم کم دارم خودمو اماده میکنم که.................
موفق باشی
فعلا
التماس دعا
سلام ندا حالا اینقد بی معرفت شدی که آپ می کنی خبر نمیدی.
به منم سر بزن قالبت عالی شده.
سکوت اولین و آخرین است
سکوت عشق است ــ و در غیر این صورت،از صدا هم
پست تر است.
ساعت های خاموشی ،ساعت هایی هستند که آشکارا آواز
سر می دهند.
........ سعید .
تنهایی
شب های تنهایی چون سیاهی بر من می تابه چون بوم وحشت بر کلبه دل شب ها می خوابه
گمگشته راهم، حالا بی تو مونده تک و تنها از این همراهی در من تنها بر خود می باله
در این عبور خسته با فانوسی بی نور با روز و شب ها با ظلمت درد برام می باره
با این قلب شکسته با بی پناهی از خود در من نموندی، دنیا با چه سردی بر من می تازه
با دستایی خالی تهی از عشق و مستی با بی وفایی بر بخت دنیا داره می کوبه
من و تنهایی با خود معراج دردیم در اندوه شب ها با من دلبرانه داره میسوزه
رسم عجیبی داره این عشق با ناله هایم افسوس تا دم مرگ از من جدا نیست با من می مونه
تا دوباره ندا جون ...
قالب وبلاگت خیلی قشنگه
برات آرزوی موفقیت می کنم
مانده ام در راهی که پایانش همانند آغازش گنگ و مبهم است. نمیدانم چه خواهد شد؟
تنگ است دلم امّا نه برای کسی، نه برای ......دلم برای خودم تنگ است، برای دلم تنگ است .برای دلی که زیبا بود، دلی که شاد بود، دلی که ''دل'' بود. نمیدانم تقاص کدامین گناهم را پس میدهم که اینگونه دست تقدیر مرا، روح مرا، روان مرا، جان مرا به بازی گرفته است. فکر میکردم که غم عروسکیست که برای مدّتی با آن بازی میکنند تا خوشیهای زندگی به مزاج آدمی شیرینتر شود ولی اکنون میبینم که خود عروسکی هستم در دستان غم که بدون هیچ عذری مرا به بازی گرفته است .کاش همانند کودکی که بعد از مدّتی بازی با عروسکش از آن خسته میشد و آن را به کناری می اندازد غم نیز از دست من خسته میشد و مرا در گوشه ای به حال خود میگذاشت.
نمیدانم شاید گناه من'' خودم'' باشد .در این دیار نباید بچّه بود، نباید ساده بود.می دانم که نباید خودم باشم، باید برای خودم ''خود '' باشم و برای دیگران ''دیگری''.
باید تغییر کرد باید در میان این مردمان مانند خودشان بود. جمله غریبی که هرگز نتوانستم با آن مدارا کنم: ''باید سوخت و ساخت'' ، سوختن آسان است امّا ساختن مشکل. می سوزم ولی ساختنی در کار نیست. نمیتوانم بسازم و همین بیش از پیش مرا میسوزاند.
شاید به انتها رسیده باشم و شاید....... . نمیتوانم دلم را راضی کنم که برگردد. نمی توانم چون رویی ندارم که حتّی بخواهم با او حرف بزنم .روزگار غریبیست، روزگاری که تمام نفس مرا، امید مرا گرفته و مرا به حال نزار خود وا گذاشته است.
گویا دیگر پیش او هم ارزشی ندارم، اویی که هرگاه دلتنگ میشدم یا از این زندگی یا بهتر ''مردگی'' خسته میشدم سفره دلم را پیش او میگشودم و او هم با آغوش باز کنار سفره دلم مینشست و به من امید میداد. گویا او نیز مرا فراموش کرده است.
غربتی به جانم افتاده که گویا هیچ یاوری برایم نمانده.
می خواهم رها شوم، می خواهم ولی چکونه؟؟
یادم هست که پرسیدی: چرا دیگر نمی نویسی؟
سالها رو در روی رؤیا و رایانه زمزمه کردم
و کسی صدای مرا نشنید!
تنها چند سایه ی سر براه،
همسایه ی صدای من بودند!
گفتم: دوستی و دشمنی را با یک دال ننویسید!
گفتم: کتاب ِ تربیت سگ و تربیت کودک را
در یک قفسه نگذارید!
گفتم: دهاتی حرف ِ بدی نیست!
گفتم : تمام این سالها
صادق و سهراب برادر بودند
می شود صدای پای آب را،
از پس ِ پرچین ِ نیلوفر پوش بوف کور شنید!
هرگز حرفهای قشنگ نگفتم!
نگفتم: چرا در قفس همسایه ها کرکس نیست!
کبوتر و کرکس را در آسمان می خواستم!
گفتم: قفسها را بشکنید
و با نرده های نازکش قاب ِ عکس بسازید!
و جواب ِ این همه حرف،
سنگ و ریسه و دشنام بود!
حالا فهمیدی چرا دیگر نمی نویسم؟!!!!
معشوق من انسان ساده ایست
انسان ساده ای که من او را
در سرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانه ی یک مذهب شگفت
در لابلای بوته های عشقم
پنهان نموده ام
____________**__**_____* __________
___________***_*__*_____* _________
__________****_____**___****** ____
_________*****______**_*______** __
________*****_______**________*_**
________*****_______*_______* _____
________******_____*_______* ______
_________******____*______* _______
__________********_______* ________
__***_________**______** __________
*******__________** _______________
_*******_________* ________________
__******_________*_* ______________
___***___*_______** _______________
___________*_____*__* _____________
_______****_*___* ________سلام ____
_____******__*_** _________________
____*******___** __________________
____*****______* __________________
____**_________* ______به روزشد__
_____*_________* __________________
_____________*_* __________________
______________** __________________
http://martek.blogfa.com
منتظرحضورسبزتان هستم
یاحق
نداجان هنوزوقت نکردم مطلبتوبخونم
میام دوباره
فعلا
سلام:
امیدوارم حال شما خوب باشه .آپ زیبایی بود .من 2پست آپ شدم .اما از شما خبری نشد برای همین این بار با پست .:دعوتت می کنم:. آپ شدم.امیدوارم دعوتتم روبپذیری وبه من سر بزنی .
به امید دیدار .
دل می رود ز دستم
هوا تاریک می شود و ماه باز می خواهد بتابد
ماهم را گم کرده ام از من دور است و من شبی را منتظرم که
تابش ماهی جاوید را نگرم
گوش کن
صدایم نیست
شاید قلبم میزند و میفهمی
خوب بنگر
اشکی نیست
هر چه هست از طراوت دل است
تصویری در دل نقش می بندد
تصویری که زیباترین برایت است
یاد می آوری
لحظات و کلمات گذشته را
ناخوداگاه تبسمی میکنی
این تبسم مال چیست
از کجاست
؟؟؟؟
روز کذائی همون روزیه که از سنگ گورمن خواهش کنند تابوت مرا که عصاره سرگشته ی گذشته ی بال و پر شکسته ی من است ناراحت نکند اما آن هم به خاطر خصومتی که با انسان دارد قبول نکند.
وب لاگ جالبی داری.اگه میشه تبادل لینک کنیم.اگه آره بی زحمت خبرم کنین.
فعلا.
سلام ندا خانوم..
تو خودت لوگو داری اما جایی واسه لوگوی دوستان نداری؟؟؟
خوبی؟؟
بیوفا پیشم نمیای دیگه از اون جملات قشنگ بنویسی...
منتظرتم بای
Dr.BLADE
سلام ندا جان
باشه عزیز
هرطورراحتی
گفتم که اجباری نیست
وممنون ازاینکه درموردشخصیت من نظردادی
همیشه قلمت توانادوست من
یاحق
سلام به ندا خانم ( حاجیه خانم )
والا یه مدته گیریم تقریبن ،آخر هفته ها فقط ولیم (:
ندا الان یه شعری داشتم میخوندم نمیدونم سراینده کی بود
بعضی از شعرا رو که میبنم حسودیم میشه
میگم چرا اینو من نگفتم
* * *
اینم اون شعر
* * *
گریه کن برای دردا...
گریه کن برای خونه ....
گریه کن برای این دل که نمیتونه بمونه ...
گریه کن برای دردا ...
گریه آغازه جنونه ...
گریه کن اگه می تونی که تو دل غمی نمونه ...
گریه کن برای رفتن ...
گریه کن برای موندن ...
گریه کن برای قلبی که با چشمای تو سوخته ...
اگه می شنوی صدامو
یا که میبنی نگامو
دل من تنهای تنهاس
تو ندیدی گریه هامو ...
تو ندیدی گریه هامو ...!!
* * *
رو وبلاگ یکی از بچه ها بود
تو نمیدونی ترانه سرای اون کیه ؟
به هر حال
خوشو خرم
برقرار و مستدام
سلام . تو دیونه رفتی یه شب بی نشون . دارم میرم ندا جون. منم دارم میرم. می رم به جایی که آخرش معلوم نباشه. می رم تا اوج فلک. موفق باشی. خدا حافظ
ندا جون سلام دیگه به ما سر نمیزنی
به او بگویید دوستش دارم، به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل من درآن غرق شده، به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و ترانه برد، و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد
منتظرمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
نمی خوام بگم دوستم داشته باش چون می دونم دوستم نداری....
نمی خوام بگم عاشقتم چون می دونم عاشق یکی دیگه ای.....
نمی خوام بگم برای من باش چون می دونم سهم یکی دیگه ای....
نمی خوام بگم با من حرف بزن چون می دونم با من حرفی وتصه گفتن نداری....
فقط میگم ...منو ببخش...منو ببخش چون عاشقت شدم..
عاشقی یعنی تحمل نه شکایت نه گله...
اگه حتی بینمون باشه یه دنیا فاصله
شبیه ابرهای خیس بغض آلوده ام...
اما کجایی آذرخش من!
بگریانم بگریانم
بیا پروانه شو چرخی بزن در آسمان من...
شبیه شمع می سوزم ببین که رو به پایانم
قسم بر نام سبز تو در این شبهای بغض آلود...
فقط شوق حضور توست اگر گاهی غزل خوانم
در جذبه ای که حاصل زیبایی شب است
رویای دوردست تو نزدیک می شود
بوی تو موج می زند آنجا ، بروی آب
چشم تو میدرخشد و تاریک می شود
بیچاره دل که با امید و اشتیاق
بشکست و شد بدست تو زندان عشق من
در شط خویش رفتی و رفتی از این دیار
ای شاخه ی شکسته ز طوفان عشق من
خاطره
دیروز را ورق میزنم و خاطرات گذشته را مرور کنم.
در روزهای بی تو بودن صدای خش خش برگها از لابلای صفحات پاییزی
می شنوم و التماس شاخه ها را که در حسرت دستهای سبز تو مانده اند.
کم کم به این باور میرسم که سرنوشت ،نثر ساده ای از حسرت و اشک که
حرفی برای گفتن ندارد!
به صفحات بهاری با تو بودن می رسم.بنفشه هایی که از لابلای واژه ها
سر می زنند و چشماند تو را بهانه کرده اند.
ندایی که به ندای من گوش میدهی منتظرتم فدای تو
همه ما مجازات می شویم عزیز...
اصلا هدف همین مجازات هم رسیدن به آرامش است...
فقط دیر و زود دارد...
همه ما مجازات می شویم عزیز...
اصلا هدف همین مجازات هم رسیدن به آرامش است...
فقط دیر و زود دارد...
خیالت دلبر و نازنین یاران
چراغان میکند خانه ی ما را
شبانگاهان که بیتابم برای تو
خوشم با گریه کردن در هوای تو
میبارد نو به نو دیدگانم
میروید نام تو بر زبانم
باده ی تلخ غمت هرکه نوشد
کنج غمناکی به شادی می فروشد
باز هم این چشم ابری با من است
خانه با فانوس اشکم روشن است
عاشقی در من غزل خوان می شود
کوچه های دل چراغان می شود
شب که سوز نهان شعله ریزد به جان
این من و این شور شیدایی
دیده دریای غم
سینه صحرای غم
کو دگر تاب شکیبایی؟
قرار جان از چه جویم
غم دل را با که گویم ؟
دلبرا از دام ما لاله گل کرد
هر کجا نام تو آمد لاله گل کرد
باده تلخ غمت هر که نوشد کنج غم را کی به شادی می فروشد ؟
کی به شادی می فروشد ؟
کی ؟
بی گناهی خود گناهی است در دیوان عشق
یوسف از دامان پاک خود به زندان میرود....
سلام دوست من
با احساس و بی پرده . جسارت قلمت را میستایم....
خدانگهدار
سلام خانومی خوبی
منم ساغر
شا هدخت سرزمین شقایق های وحشی..........
منسوخ شده ی بی چون و چرا عشق علیه السلام........
مسجود فرشته های جهنمی........
بوسه باد رابردستان آبی عشق بی پرده دیده ام..........
یارانم نرگس های ست از جنس یاس سفید.........................
فروغ آسمانم را بی چشم داشتی بر پهنه ی بی پایان احساسات می تابانم...........
قلب مترسک را به یغما برده ام تا به شما بخشم هر چه از صداقت است.....
رها شده در باران بی هیچ هراسی از بخشش شفاف آسمان......
داستان هزار ویک شب مرا از ماه بپرس که سوادی مرا می داند......
درکارعشق ما هیچ گاه اما نبود ما بودیم و ما..............
آمده ام تا آوای عشق را با عاشقان دیاری دور ازبرشوم............
واوبا شولای شبانه اش قلبم را از آن خود کرد.......
منتظرم
در پناه حق
در خیالم .... برایت کلبه ای در سبزترین خلوت دنج خدا می سازم ...
و با خواهش نگاهم تو را به این ضیافت عاشقانه می خوانم
به دستان لطیف و کوچکت هزاران بوسه می زنم
نیاز دلم را با ناز نگاهت پیوند می زنم هزاران گلبرک شقایق را نثار لبخند
نگاهت می کنم
و با تو تا اوج آبی عشق پر میکشم
با ز هم هوا پر از شعر و غزل و قاصدک است
تو را می خوانم
غزل های خاموش دلم را بی دغدغه تا بلندای وجود فریاد میزنم :
دوستت دارم..... دوستت دارم....... دوستت دارم
سلام
وبلاگ زیبای داری
اگر دوست داشتی به ابرک غم هم سر بزن
منتظرت هستم
بایییییییییییییییییییییییییییی