حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

و اما عشق...

و اما عشق
همان قصه ی تکراری
دوباره مرا به خاک انداخت
و اما درد
دوباره به دنبال عشق آمد؛ بر ویرانه ام چنبره زد
و اما غم
ویرانه ام را چراغان کرده است؛ با فانوس های اشک
و اما دوباره عشق
همین که به پا خیزم
به جستجویش خواهم رفت
 و به تو میگویم   ...
که من عاشق این حریف قدرم؛ عاشق عشقم   

 وهیچگاه توقع آوازهای پرشور ندارم،
چرا که ... هنوز امکان دارد
حتی برای چند لحظه
جیک جیک یک پرنده؛ یک گنجشک
مهمان قلب خسته ام شود
و  من دوباره با چشمهای درخشان؛ آنرا عشق بنامم
 دوباره بانگ بر آورم که من  عاشق عشقم . همین

 

نظرات 37 + ارسال نظر
گل یخ جمعه 2 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:58 ق.ظ

آنروزی که با کوله باری از عشق و صفا و محبت
در بتکده قلبم را زدی و من بی محابا
در را به روی تو گشودم هنوز به خاطرم هست
هنوز به یاد دارم که دوست داشتنت
را در طبقی از عشق با شاخه هایی از محبت و
وفا گذاشته و تقدیمم کردی
روزهای سرد زمستانی را با حرارت وجودت
برایم گرم ساختی و لحظات تلخ زندگی ام
را با شیرینی کلامت چون عسل ساختی
به کلمه دوستت دارم عادتم دادی
با کلمه عشق اشنایم کردی
و محبت کردن را به من اموختی
به می گفتی گل را باید دید .
بویید ؛ نه اینکه گل را از شاخه چید
حالا کجایی که ببینی ؟
در بتکده قلبم باز مانده است
عشق و محبت و صفا سرگردانن
به دوستت دارم عادت کردم
و با عشق کاملا اشنایم و محبت کردن را به دیگران
اموزش میدهم
ای کاش زود تر به این واژه ها خو گرفته بودم
ای کاش زود تر اموخته بودم
عزیزم....
در بتکده قلبم را تا بازگشت تو باز میگذارم
بازگرد
بازگرد و ببین اموخته هایت را
بازگرد و بشنو دوستت دارم را....

گل یخ جمعه 2 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:59 ق.ظ



به آرزوهایم خواهم رسید
آنگاه که تو مرا
به عنوان اولین شرط دوست داشتن
صدا کنی. میکنی؟؟؟

رضا مشتاق جمعه 2 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:08 ب.ظ

به ضرب و طرب
بی بهانه بی پروا
بازهم بخوان
بگو ...
این ترانه را عشق است

[ بدون نام ] شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:08 ق.ظ

اوای عشق شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:17 ق.ظ http://avaie-eshgh.blogfa.com

سلام:
آمدم تا بماند یادگار .از وجودم ذهن نقش نگار یار.
خیلی خوشحال میشم بازم به من سر بزنید .منتظر حضور گرمتون هستم .
آروم آروم به سوی دلم نگاهت عاشقانه می شود.
به هر که عاشقه بگو که غم یکی دوتا نبود.

مصطفی هیچکس شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:50 ق.ظ http://bofmens.mihanblog.com

سلام ندا خانم

دوست قدیمی اتان را یادتان هس...باید بگم این مطلب بسیار زیبا بود و کلی کیفور شدم...قلم خوبی بود...

منتظرتان هستم دوست من..خیلی وقت است سری نمی زنید...

ساغر شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:53 ق.ظ http://www.saghar60.blogfa.com

عشق گاهی معجز قلب مریض

رویش سبزینه ای در برگ ریز

عشق گاهی مشقهای کودکیست

حس بودن با خدا در سادگیست

عشق گاهی بوی رفتن میدهد

صوت شبنک تو را سر میدهد

عشق گاهی می نشیند روی بام

گاه با صد میل می افتد به دام

عشق گاهی سر به روی شانه ای

اشک ریز آخر افسانه ای

عشق گاهی یک بغل دلواسی

عطر مستی ساز شبو اطلسی

عشق گاهی هم حکایت میکند

از جدایی ها شکایت میکند

سلی شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:17 ب.ظ http://www.jedinagir.blogsky.com

سلام..
کامنت های شما رو تو وب جناب مشتاق همیشه می خوندم..
دلم میخواس وبتونو هم ببینم...
قشنگ می نویسید ولی یه کم کنایه دار..نمی دونم چرا....
به هر حال وب قشنگی دارید ..اولین بار بود اینقد قشنگ حرف زده بودم
میسی
فعلا

نیما شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:22 ب.ظ http://pastou.blogfa.com

سلام..من آپم..خوشحال می شم سر بزنی و نظر بدی

آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همین جاست بخند

دست خطی که تورا عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک خر نشوی گریه کنی

کل دنیا سراب است بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند

فرید شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:16 ب.ظ http://www.faridnikkar.blogfa.com


موفق باشی

همیشه منتظرت می مانم

ماهک شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:25 ب.ظ http://baroon77.blogfa.com

گاه می گوید که : کو آخر چه شد
آن نگاه مست و افسونکار تو؟
دیگر آن لبخند شادی بخش و گرم
نیست پیدا بر لب تبدار تو
من پریشان دیده می دوزم براو
بیصدا نالم که : اینست آنچه هست
خود نمی دانم که اندوهم چیست
زیرلب می گویم : چه خودش رفتم ز دست

علیرضا شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:33 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

یک دنیا سلام

یک دنیا مهربانی

یک دنیا لبخند

می خواهم بگویم

می خواهم با دل کوچک خویش بگویم که

بگویم ....

این شد یه چیزی

آفرین و آفرین

و حال


عشق بازیچه و حکایت نیست

در ره عاشقی شکایت نیست

حسن معشوق را چو نیست کران

درد عشاق را نهایت نیست

عالم علم نیست عالم عشق

رویت صدق چون روایت نیست

هر که عاشق شناسد از معشوق

قوّت عشق او به غایت نیست

هر چه داری چو دل بباید باخت

عاشقی را دلی کفایت نیست

به هدایت نیامده است از کفر

هرکه را کفر چون هدایت نیست

کس به دعوی به دوستی نرسد

چون ز معنی در او سرایت نیست

نیک بشناس ، که آنچه مقصود است

بجز از تحفه و عنایت نیست


زنده باشی

درویش شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:59 ب.ظ

نه می بینم بچه ما تغییراتی بخودش داده
و مهمتر اینکه آدرس وب ما رو هم پاک کرده
عزیزکم خوشبخت بشی

سلی شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:49 ب.ظ http://www.jedinagir.blogsky.com

سلام بر ندای عزیز
نمی دونم چرا باید مثه آدم بزرگا حرف بزنی و فکر کنی اینجا همه مثه خودت با شعر جوابتو میدن من اینجوری کامنت میذارم معذرت میخوام آخه من استعدادی تو مشاعره ندارم..
راستی من لینکت میکنم ....چون ازت خوشم اومده
دوستیممممممممممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بوس بوس برا ندا خانوم گل..بازم میام

گل یخ یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:25 ق.ظ

هر جا قدم میگذارید بذر عشق بپاشید
و قبل از همه در خانه خودتان.به فرزندان خود ، به همسر خود ، به همسایه های خود ، به هموطنان خود ،
به مردم دنیا عشق بورزید...
نگذارید کسی از پیش شما برود مگر اینکه خوشتر و امیدوارتر از وقتی باشد که نزد شما می آید.
حتضور زنده و مجسم محبت خدایی باشید.
محبت را در لبخند ، در چهره ، در چشمها و در سلام گرم خود به دیگران پیشکش کنید.
" مادر ترزا "

سعید از غریبانهای مهربان یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:30 ب.ظ http://baroon77.blogfa.com

سلام ندا
امیدوارم که خوب باشی
این پستت هم مثل همیشه زیبا بود
من هم آپ کردم خوشحال می شم که بیای
همیشه و همه جا موفق باشی
*********
واقعه رفتن تو ،تمال وجود من را از هم پاشید
تمام وجود جز قلبم را ...
********
................... سعید .

امیر یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:51 ب.ظ http://www.loloknat.blogfa.com

سلام ندا جون

عشق ...
... و اما وفا
همان که از بی وفایی آموختم
... و اما زلالی
که از گل آلودگی یاد گرفتم
... و اما مهر و عاطفه
آن چیز که هر چه گشتم کمتر یافتم .
... و اما تو تو تو تو تویی که نمی شناسمت
...

مرجان یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:32 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

یاده آهنگه « عشق من عاشقم باش» از داریوش ، افتادم . آدما با عشق زنده هستن .. حالا عشق به هرچیزی

سلام ندا جون
گرففففففففتمتتت
باور کن انقده توی وبلاگه رضا دنباله لینکت گشتم توی کامنتدونیش که نگو .. تا اون کامنتت که لینکت رو نوشته بودی
من همیشه کامنتهاتو میخونم .. با اینکه با شعر میونه ای ندارم حتی شعرهاتو هم میخونم ... قشنگ می نویسی

اون بحث تمومی نداره :دی
اون بحث تمومی نداره :دی
اون بحث تمومی نداره :دی
اون بحث تمومی نداره :دی

چون باید رضا از اون برج پرت شود ؛) :دی

قربونت
بای

علیرضا یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:59 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

دنباله این خواب در کلمات تو

راه می رود

بهار فرفره ای خسته در پیشانی خداست

نارنجی از طعم ها ی عید

وآیینه هایی کوتاهتر از گفتگو

می دانستم برای پنجره منظر ه ی تو

کافی بود

روی غبار ساعت رد اسبها گم می شد

آهسته در تن می نشستی

وسال کهنه زخم مهربانی بود

با خارش مدام ........

خانم خوش قلب یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:45 ب.ظ

یه خبر خیلی مهم برای تمام مردم دنیا.

باور کنین راست می گم.

فقط کمی عجله کنین تا کار از کار نگذشته.......

راستی ببخشید که بلاگت رو نخوندم چون باید زود به بقیه هم خبر بدم.

قول می دم دیگه تکرار نشه.
فقط عجله کنین چون یه اتفاقاتی داره میفته .....

خانم خوش قلب یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:46 ب.ظ http://khanoom-khoshghalb.blogfa.com

یه خبر خیلی مهم برای تمام مردم دنیا.

باور کنین راست می گم.

فقط کمی عجله کنین تا کار از کار نگذشته.......

راستی ببخشید که بلاگت رو نخوندم چون باید زود به بقیه هم خبر بدم.

قول می دم دیگه تکرار نشه.
فقط عجله کنین چون یه اتفاقاتی داره میفته .....

غلامرضا یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:35 ب.ظ http://www.vahmesabz.blogfa.com

سلام دوست من
درست گفتی . عاشق بودن و ساده عاشق بودن . عشق یعنی همین.
به روز هستم .
خدانگهدار

ساغر دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:05 ق.ظ http://www.saghar60.blogfa.com

خستم از این حرفهای تکراری...


از تکرار واژه ها خستم....

از سکوت دلم خستم ...

از نگفتن حرفهای دلم خسته ام...

از دیدن مردم عاقل خستم ...

از حرف های عاقلانه خسته ام...

از غرور خسته ام ...

از نظر جسمی خوبم ولی دارم میمیرم

ساغر دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:23 ق.ظ http://www.saghar60.blogfa.com

کاش می شد سرزمین عشق رادر میان گامها تقسیم کرد

کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد

کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد

کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد

کاش میشد با نسیمشامگاه برگ زرد یاس ها را رنگ کرد

کاش می شد با خزان قلبها مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد

کاش میشد در سکوت دشت شب ناله غمگین باران را شنید

بعد دست قطره هایش را گرفت تا بهار آرزو ها پر کشید

کاش می شد مثل یک حس لطیف لا به لای آسمان پر نور شد

کاش میشد چادر شب را کشیداز نقاب شوم ظلمت دور شد

کاش می شد از میان ژاله ها جرعه ای از مهربانی را چشید

در جواب خوبها جان هدیه داد سختی و نامهربانی را ندید

کاش میشد با محبت خانه ساخت یک اطاقش را به مروارید داد

کاش می شد آسمان مهر را خانه کرد و به گل خورشید داد

کاش میشد بر تمام مردمان پیشوند نام انسان را گذاشت

ساغر دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ق.ظ http://www.saghar60.blogfa.com

ندای عزیزم الان ساعت ۱:۳۳ نصف شبه بی خوابی زده به سرم
گاهی اوقات



قطره های شک


می بارند بر زمین باورم


و گیاهان امیدم آفت می زنند


فکر می کنم


چه فایده داشت


اینهمه وجین کردن دل؟


چه فایده داشت


آبیاری احساس


و ریشه دواندن به اعماق وجود؟

تا به کِی آوندهایم


تهی ز حقیقت؟


تا به کِی سبزی برگهایم


وابسته به نور؟

نمی دانم کِی کلروفیل


به واژه نامه پیوست؟

که من فهمیدم


باور من به رشد


تنها یک اعتیاد است
به نور!

و من ناگهان


از زرد شدن ترسیدم!

ساغر دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ق.ظ http://www.saghar60.blogfa.com

خسته‌تر از پروانه


سالهاست


گٍردِ رؤیاهای سرخ باغچه‌ی خویش پر می زنم وُ


هنوز غربت تلخ همیشه را،


مزه می کنم


من خسته ام


و هیچ حاجتی به تأیید هیچ پروانه ای نیست


کافی ست دگمه‌ی پیراهنِ پریروزم را باز کنی


تا پاره پاره هایِ عریانِ عمرِ هزار پروانه را،


به سوگ بنشینی.

من خیسِ خستگی ام


بیا شانه هایت را


بالش خیلِ خستگی هایم کن


شاید شبی


زخمهایم را زمین بگذارم .

ساغر دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:46 ق.ظ http://www.saghar60.blogfa.com

دلتنگی هایم را با تو تسهیم کردن
چه زیبا خواهد بود
اگر ترا دلتنگی هایی باشد
از نوع من
دلم می خواهد احتیاجم
نیازم
درد خفه شده ی سینه ام را
همان قدر احساس کنی
که گویی احتیاج توست
نیاز توست
درد ریشه دوانده در وجود توست
کوتاه سخن
دلم می خواست
" تویی " نبودی
تو ، من
و
من ، تو بودیم

شاید آن وقت این روح سرکش آرام می گرفت
و
جای تمام دلتنگی ها را یک چیز پر می کرد
" بی نیازی"
نیازی از همه چیز و از همه کس
حتی از اندیشیدن
اندیشیدن به خوبی ها و عشق ها
آری حتی به عشق ها
چرا که وصل من و تو
حادثه ای خواهد آفرید
در فراسوی واژه ی عشق !

سلی دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:00 ق.ظ

سلام بر ندا دخنر خوشگل..
چطوری خانومی؟؟
راستی تو چن سالته؟؟
از من بزرگتری آیا؟
میسی بابت لینک
مرجانم که اینجاس؟؟
خیلی خانومی
شعرات همه توپن
میسی
من برم
فعلاا

علیرضا دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:27 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

عجب از لطف تو ای گل که نشینی با خار

ظاهرا مصلحت وقت در آن می بینی

صبر بر جور رقیبت چکنم گر نکنم

عاشقان را نبود چاره به جز مسکینی

مگه نه ؟

سلی دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.jedinagir.blogsky.com

سلام ندا جون
برام نظر گذاشتی همین الان
اومدم ...
شعرت بی نهایت زیبا بود
دمت گرم رفیق..!!چشمک
بوس بوس

test سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:46 ق.ظ

نگاه عشق سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 ق.ظ http://www.negahe-eshgh.blogfa.com

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته
بیا ای کشتی رحمت، که دریا گشت طوفانی چو کشتیبان توئی، ما را چه غم از جنبش دری
سلام دوست عزیز با تبریک میلاد یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و مطلبی با عنوان خدایا چرا بی صدا شدی؟ آپ کردم خوشحال میشم با قدوم خودتون گلباران کنید کلبه درویشی مرا
یا حق

رهگذر سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:54 ق.ظ

سلام

تو بنشین به گلایه ها . تو را به عشق چه کار

عشق نیست دخترک . این چشمان- مانده در حصار


بازیست این کودکانه ها . بازیگرش که است ! ؟

عشق را اگر تو عاشقی . با دیگرش چه است !؟


صد بار گفتمت

صد بار خواندمت


از خواب بیدار نمی شوی


بدرود


( رهگذر )


.... سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:22 ب.ظ

نمی خواستم چیزی بنویسم ولی وقتی نیستی تنها همدمم
این وب همین و بس....
تو را و مرا !
بی من و تو
بن بست خلوتی بس
چرا که...
امشب زغمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی ، خیال خود را بفرست
تا درنگرد که بی تو چون خواهم خفت
عزیز دل
می خواهمت ...
می خوانمت ....
آنگونه که ...

علیرضا سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:15 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

دیدن روی تو و دادن جان مطلب ماست

پرده بردار ز رخسار که جان بر لب ماست

عیدت مبارک

همیشه خندان و با روحیه

منتظرم

سیندرلا چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:37 ب.ظ http://www.jazireyeashk.blogfa.com

فراقت کرده دلگیرم من از جان و جهان سیرم
ز دوری تو می میرم
به جسم ناتوان جانی
به جان خسته جانانی
به هر دردی تو درمان
به دل دارم ولای تو
به سر دارم هوای تو
گدایم من گدای تو
بیا مهدی بیا مهدی
ولادت با سعادت حضرت مهدی رو بهتون تبریک میگم
نیومدم نظر بدم فقط خواستم اینو بهتون بگم[چشمک]
فعلا بای

سیندرلا یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:57 ق.ظ http://www.jazireyeashk.blogfa.com

سلام عزیزم.
من شرمندم !مثلا خواستم اون شعرو واسه این پست بنویسم ولی اشتباها پست قبلی نوشتم.
این بی دقتی منو ببخش.

در ضمن می خواستم بپرسم که اینا رو خودت می نویسی؟؟؟؟

ذهنت که خیلی عالی کار میکنه!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد