زمانی که وفا قصه برف به تبستان است،
وصداقت نیز گلی نایاب ،
در آیینه چشمان شقایق نیز ابر ظالم و بی عاطفه غم جاریست،
به چه کس باید گفت: با تو خوشبخت ترین انسانم .قبول دارین ؟؟؟
به دریا که می اندیشم...
بهانه ای برای جاری شدن پیدا می کنم
باید بروم
تا دریا راهی نیست اما...
تا دریایی شدن راه بسیار است.
باید رفت
اگر مایلید وبلاگ شما مورد بررسی قرار گیرد
یا علاقمندید تا در بحث های ما شرکت کنید:
http://naghdeweblog.blogsky.com/
منتظر شما هستیم.
سلام
جهنم سرگردان
شب را نوشیدهام .
وبر این شاخههای شکسته میگریم.
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان!
مرا با رنج بودن تنها گذار.
مگذار خواب وجودم را پرپر کنم.
دشت خواب با کوه های
آبی ، نه شعری نه
میلادی
طلوعی بود که مغربش
گریه میکرد
ستاره ها دل نداشتند که
بخوابند
سوخته حتی خاکستر دشت
ستون ستون، حرمت ِ
احساس بی ریشه گی
قدم قدم، درد ِ بی
همخونان
بغض بغض زجر ِ من بودن
"تامشب
ببین بی تو به "دل" غم دارم امشب
بیا دستان سردم پر ز درد است
و چشمان ِ پر از نم دارم امشب
ببخشا التماس ِ چشمهایم
در آنها اشکها هم دارم امشب
ببین این حلقه "عشق" است در چشم
همان "عشقی" که من کم دارم امشب!
به جز آن اشکهای خیس ِ تبدار
"خدا"یی خوب مرهم دارم و" را ای "عشق" من کم دارم ...
در امتداد غروب چشمهایم
طلوعی دوباره باش
در بستر شکسته ی بازوانم پروازی باش
بر اصوات مرده ی لبانم قناری ها و جیرجیرک ها را و سهره ها را رها کن
با گامهایت بر
سنگفرش سینه ام رقصی پر شکوه را آغاز کن
و مرداب دلتنگی ام را پر کن از شکوفه ها یی که میوه خواهند داد
نه فریادی نه نغمه ای نه سرودی
فقط سکوت میکنم و می دانم که حرفهایم را از چشمهایم می خوانی
نه دفتری نه قلمی نه کلمه ای
فقط دستهای تهی ام را پیش رویت می گیرم و می دانم کتابهای نانوشته ام را از سطرهای سپید دستهایم می خوانی
همه حرفها شعرها و نثرهایم برای آنهایی که هیچگاه به درون کلمات سفر نکردند دلتنگی یک ابر پاره پاره را ندیدند و حسرت سیبهای سرخ را در هنگام فروافتادن از شاخه نشنیدند و لحظه لحظه سکوتم و نثرهایی که هرگز نخواهم نوشت و تصویرهایی که تا ابد نخواهم آفرید باز و بسته شدن پلکهایم فرو رفتن و برآمدن نفسهایم رفت و آمد این جسم خاکی ام برای آنها که جز خیابانها و پیاده روها گذرگاهی نمی شناسند و شکفتن روحم در باران زبانه کشیدن اتشکده احساسم در شبهای تنهایی و کبوتران مهربانی که در آسمان قلبم پرواز می کنند
من در بال گنجشک ها خطوط ساده برگها تپش موجها و سرکشی شعله ها تو را حس می کنم ..من از لحظه ای که چشم به دنیا گشوده ام دنبال خودم می گردم . دنبال فرشته ها و ارواح زلالی که در ازل می شناختم و ملکوت پرابهتی که زیرپایم جریان داشت
همه شادیهای کودکانه و زمینی و خنده های ترد و روشنم برای آنهایی که آسمان گرفته و ابری را دوست ندارند و همه اشکهایم که به اندازه بزرگترین اقیانوسهاست و اندوههای بلورینم که بوی غربت پیامبران را می دهند از آن تو
دریایی باش
سلام
وبلاگ محمد امین(مذهبی)با عنوان نزدیکترین نقطه به خدا به روز شده"با اومدنتون شادم میکنید"
راستی اگر تشریف گتیرسز یاخچی اولار
سلام:
ویرانه نه آنست که جمشید بناکرد
ویرانه آنست که فرهاد فروریخت
ویرانه دل ماست که با هر نگه تو
صدبار بناگشت ودگر بار فروریخت
امیدوارم حال شما خوب باشه من با پست میمرم بی تو آپ شدم خوشحال میشم نظر تون رو بدونم .
اگه یه سر بزنید وقدم بر قدمگاه ما بگذارید منت بر ما نهادید
سلام خانمی
چی شده دیگه نمیایی اونورا
دوپست عقبی
منتظرما
...
درموردمطلبت هم
کاملاموافقم
تادریایی شدن خیلی راهه
یاحق
ای دوست دلت همیشه زندان من است
آتشکده عشق تو از آن من است
آن روز که لحظه وداع من و توست
آن شوم ترین لحظه پایان من است
تا بعد
دو چیز انتها ندارد :حماقت انسانها و پهنای کهکشانها که البته
در مورد انسانها مطمئن نیستم....
(البرت انیشتین)
در مورد دریا شدن نباید با اطمینان پیش رفت چون با حماقتی که انسان دارد نمی توان اطمینان کرد که به همونی که باید ،می رسد ....دریا شدن دلی می خواهد که جز خود دریا هیچ "دریا"ئی نمی تواند آن را داشته باشد....
اصلا بی خیال نمی دونم چی دارم می گم....(خودت می دونی که حال درست و حسابی ای ندارم)
خیلی ها همین جملات را گفتن...
دقیقا همین رو...
مو به مو...
اما...
حالا کجای راه هستن، معلوم نیست...!
سلامممممممممم ندا جان
با عرض پوزش من ساغر نیستم ساقی دختر عمه ساغرم
کمی حالش خوب نیست برا همین من بجاش نظر میدام.
زیباااااااااااا بودددددددددد.
پاییز، مزرعه
زردی گندمزار
مترسک میدانست تا او باشد
کلاغ ها از گرسنگی می میرند
فردایش مترسک خود را کشته بود
او تازه کلاغ ها را فهمیده بود
یه خورده قبولش دارم ام عکس رو بیشتر قبول دارم !
خودمم نمی دونم که چرا!!!!
دیوونه شدم نه؟
......
فردا شاید....٪
:(
جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم
سنـــــــگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم
منتظرم
اگه میشد مث دریا بود خوب میشد...
اگه وسعتمون بی حرکت میموند خوب می شد...
اگر پیوستن رودها رو حس نمی کردیم خوب می شد...
خوب می شد اگه دریا بودیم.
روشنائی سرخ رنگ فانوسهای دریایی آنچنان خیال انگیز و دلفریب بود که وجود جهانی را انشب فراموش کردم انعکاس نور قرمز چنان ارتباط مستقیمی با دلم برقرار کرد که بی اختیار سخت دلم لرزید آیا این ترس و وحشت نشانه دوری ابدی من از تو بود؟؟؟؟؟؟؟؟
برای چه قایق رانان آنشب پر از رویای شیرین زندگی در میان امواج لغزنده وارام دریا با چنان صدای سوزناک و دل ازار آهنگ جدایی میخواندند؟
غم روی جوانی کرده پیرم......که نزدیک است از شوقش بمیرم
خردمندان همه دیوانه گردند........اگر بینند یار بی نظیرم
دل وجان من از شادی هدف بود..چوچشم مست او میزد به تیرم
مرا بی دوست خوابی نیست هرچند.. کنی بستر زخارا یا حریرم
زبندهر که گوئی می گریزم.... ولی از دام زلفت ناگزیرم
صدای قایقرانان با ان سوز و گداز در میان امواج دریای بی پایان محو می شد ولی ان صدا هنوز هم در دل تاریک و غم زده من شنیده می شود.....
زبند هر که گوئی می گریزم. ولی از دام......
زلف زیبای او هرگز گریزی برایم میسر نیست!!!!!!!!!
دل ما دریاییه چشمه زندونمونه
چکه چکه های آب مرثیه خونمونه
سلام ندایم
این دل دریاییه ما نمیذاره آروم داشته باشیم .. باید بریم همیشه بریم
قربونت برم
بوس بوس
بگزارید و بگزرید
ببینید و دل مبندید
چشم بیندازید و دل مبازید
که دیر یا زود باید گزاشت و گزشت
سلام عزیز دل
خوبی ؟؟؟؟؟
تا دریا راهی نیست ؟؟؟؟؟
راه دور و فاصله ی زیاد ما تا دریاست که باعث میشه هوس دریایی شدن به کلمون نزنه .......
روزی دریا را دیدم و خواستم با آن یکی باشم
روزی فراموش کردم آن حس زیبای یکی شدن را ...
آ پ م
فعلااااااااااا
.
..
سلام ابجی جونم...
خوبی عزیز
سایتون سنگین شده
خبر نمی کنین
اپت زیبا بود
باز هم ارزو بارانی ...
من غریبه دیروز..آشنای امروز و فراموش شده فردایم
پس در آشنایی امروز مینویسم تا در فردای تلخ جدایی بیاد آوری مرا
چون روزی بوده ام !!!! خاطرم را به خاطر بسپار با مهر عشق
شاید فردا نباشم.
ولی امروز هستم اپ کردم و نشسته ام به انتظار. همراهیم میکنی
منتظرتم
(اپ کردی خبرم کن)
سلام حاج خانوم
من بد قولی کردم گلایه هاتم بدل میخرم ولی از این به بعد متناوب میام از این که نتونستم شرمنده ام آخه نمیتونستم عیب یابی کنم
نظراتمو میزارم واسه بعد مواظب خودت باش و فعلا
به تعبیرو تفسیر این زندگی
بیایید با هم همه شک کنیم
خطا بوده شاید تعابیر ما
نگاهی به تعبیر جلبک کنیم
سلام ندا جان !
خوبی عزیز ؟
آفرین ندای خوب !
شعر خوب و زیبایی هست .
قدرت و زبان شعری رو توی این شعر خیلی خوب اومدی .
با کمترین کلمات خیلی از حرفا رو گفتی .
همیشه خوب بودی و خوب بمون مهربون .
دوستت دارم
یا علی
بِکار سینه نیستانِ این فراق ، فراق
دمان که خوشتر ازین ناله نی شنیدنی نیست
چه ریختی گِل تنهایی از کدام آتش
که می دَود به رگم هیچ آرمیدنی نیست
ملال خاطره ی از چه باز تازه شود
به اوج خلوت ِ شاد ، اندُه ِ رسیدنی نیست
سلام ندا جان
راه خیلی سختی رو در پیش گرفتی
خیلی راهت سخته
امیدوارم موفق باشی
خداحافظ
سلام رفیق قدیمی ندا
خوبی
من کوچیکتر از اونیم که نظر بدم اما دریا خیلی ها ازش برای خودشون استفاده میکنند مواظب باش وقتی به مقصد رسیدی کسی ازت سو استفاده نکنه
اما آدمی بدون مقصد هست و تا بینهایت میخواهد برود
قربونت هنوز همون مطالب رو دارم و آپ نکردم و دارم میریزم تو ۳۶۰ ام اما کم کم به روز میشه امان از کنکور که امسال گرفتارشم :دی
هم اینو خوندم و هم پست قبلی
خوب مینوشتی ...
حالا بهتر مینویسی
خیلی بیشتر از اونی که فکر کنی با دوتا نوشته کیف کردم
خاکی باشیم عشقی
علی ... علی
نوشته بودی این روزها یک چیزیم هست که نمی دانم چیست اما دلم می خواهد چیزهایی درباره آن چیز برایت بنویسم اما چیزی به خاطرم نمی رسد. حالا که چیزی به خاطرم نمی رسد که درباره آن چیزی بنویسم لطفا توچیزی برایم بنویس. چیزی نانوشته شبیه شعر یا شعری ناسروده شبیه چیز. وقتی تو چیزی می نویسی انگار من چیزی نوشته ام.
سلام ندای عزیزم خوبی انگار خدا خیلی دوست داره بیشتر تو این دنیاش زجر بکشم.دوباره برم گردوندن.به روزم منتظرتم.
دووووستت دارم
سلام ندا جون ای سر چشمه ی محبت
ای عشق واقعی
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود
بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است
چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای
من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم
پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم
ایزد دلکی مهر فضایت بدها
زین به نظری به هر گدایت بدها
خوبی و خوشی و دل فریبی و وفا
خواهی همه را به جز وفایت بدها
وقت بخیر احتمالا شنیدینش اما نه از زبون من! [گل]
سلام ندای عزیزو دوست و خواهر مهربانم
راستشو بخوای اون بم لطف دارن چطور که شما بهم لطف دارین
وقتی نظرتونو دیدم کلی خندیدم.دستت درد نکنه خیلی دوست داشتم ازنزدیک ببینمت.باورت میشه ندیده دوستت دارم.
مهربانا باز هم از بابت لطفی که بهم داری ممنون
در پناه حق
دوستتت دارم.از ته قلبم
ایوای هل شدم شرمنده اشتباه تایپی بود
اونا بهم لطف دارن.همشون برام مثل یه برادرن.همین
سلام . سلامی به گرمی افتاب به ندا خانم گل .
وب خیلی جالبی دارین .
خوشحال میشم خاطرات منو بخونی .
دوستار شما حسین از کرمانشاه .
سلام
این را از تو می پذیرم !
تو باید بروی
نه در دریایی بل در برکه ای
ابتدا فرا بگیری که چون قویی باشی و سپس هدهد شوی
اشکال تو این است که هنوز رابطه خود با جهانت را نیافته ای
دمدمی مزاجی
یک روز بانویی می شوی
یک روز دخترکی نشسته در کنار عروسک ها
یک روز کمر عرفان سفت می کنی و قصد معراج در سر می پرورانی
و یک روز بر سکوی دیسکویی خلسه را طلب می کنی
نه دوست من
تو دیگر آن ندا نیستی
این چشمانی که من می بینم . چشمان آن دوست نیست
می دانی ندا
گوشدارهایت آنقدر بزگ شده است که دیگر نمی توان گوشت را کشید .
شاید هم زمانه دست ما را کوتاه کرده از نهیب ها
یک روز می آیی . روزی که از طلوعی بی غروب خاسته ای
بدرود
گوشواره هایت
بزرگ
و سایر غلط های دیگر
............
سلام ،
تو راهبر این راهی ،
چه بر زمین خاکی ، شنها را بر باد دهی ...
چه بر اوج افلاک بال گشایی ...
چه بر نگاه افق ، رنگ شفق ریزی ...
چه بر ره معراج ، بار سفر بندی ...
چه ...
پس دانه ها را برگیر ، از همسفرانت ... از گذرها
می شود در میان این گذرها ، گوهرهایی یافت ، پس گوش بسپار بر نهیبشان ...
دلت همیشه دریائی و نگاهت بر افق همیشه سبز
تا درودی ، بدرود
نگار من عمریست همه جا به دنبال تو می گردم ،
در زندان تنهای ام به تو می اندیشم و در انبوه واژه ها
فقط نام تو را می جویم . اکنون که بی حضور تو در
ساحل دریا نامت را بر موجی می نویسم ، موج پیش
می آید و مرا چون ذره ای در بر می گیرد و عاقبت من در نام تو غرق می شوم .
سلام می بخشی اگه اجازه بدی می خواستم یه لینک به وبتون بدم ... تا بعد
سلام
خوبید ممنونم که با مطالب زیبا و خوبتون دفتر خاطرات نظراتم را رنگین کردید
خوشحال میشم بازم به من سر بزنین
سلام ندا خانوم خوبی خانومی
خیلی زیبا بود ......................................
من باز هم برگشتم فقط برای زیارت دوستان و...........
فکر نکنم که دیگه وبلاگم رو آپ کنم. فقط اومدم حال شما رو بپرسم. خیلی اتفاق ها برم افتاده که دیگه شاید برای همیشه وبلاگم رو ببندم یا شاید هم برای همیشه این پست خدا حافظیم باقی بمونه.
هرگز دوستهایی مثل شمارو هرگز فراموش نمیکنم.
امیدوارم موفق و پیروز باشید.
خوشبخت باشی.
التماس دعا
سلام ندا جون.
کمکم کن. یه سر بزن میفهمی.
در دهستان اصالت های عشق،
می توان شبنم فروش ساده بود.
می توان روی اجاق عاطفه
چای خوش طعم وفا را دم نمود.
سلام:
به گرمی یک محبت روزسرد پاییزی .
امیدوارم حال شما خوب باشه .من با پست((منو ببخش))آپ شدم.
خوشحال میشوم مثل قبلا منو قابل بدونید یه سری بزنید.
اگر ماه بودم ، به هرجا که بودم ،
سراغ تو را از خدا میگرفتم .
وگر سنگ بودم ، به هرجا که بودی،
سر رهگذار تو جا میگرفتم .
اگر ماه بودی – به صد ناز – شاید
شبی بر لب بام من مینشستی
وگر سنگ بودی ، به هرجا که بودم
مرا میشکستی ، مرا میشکستی
وقتی که باد
از دور سوی مشرق دیدار می دمید
من بادبان دست بزرگم را
سوی مدار قلب تو افراشتم بلند
و ماه
در مد شامگاهی خود ، سبز می وزید.
دریا راهی نیست اما...
تا دریایی شدن راه بسیار است.
باید رفت
زیبا بود
موید باشید
سلام نامرد ....
من دیگه باهات قهرم آخه من چقد باید منتظر تو بمونم خانومی؟؟؟؟
:(
سرت را زیر آب میکنند تا ژری دریایی نشانت دهند !
...
دروغ نیستی چگونه باورت کنم ندا خانم
...
موید باشی و کماکان شاعر و احیانا دوست
تصحیح میکنم : تا پری دریایی نشانت دهند
اون حرفاها با تو بود به تو نبود به تعبیری دیگه حرف دلی با اهل دلی .
ممنون از همدلی تو .
....
مرا با قلمویی بی رنگ هم می توانی بکشی
برای کشیدن هیچ از کجا باید شروع کرد ؟
از شکستن تابلو چطور است
دلم می گیرد
دلم از افقی که دریا را نمی کشد
می گیرد
دلم از متنی که در زبان حاشیه نشت می کند
می گیرد
دلم از روح کویری بستر آب های بی مروارید
می گیرد
دلم از مرواریدهای بی رشته و رشته های
ناسرشته می گیرد
دلم می گیرد
دلم می گیرد
دلم می گیرد
واژه هایی واژگونه
حرف هایی تلنبار
تراوش خط
در قامت نیمه کاره ی جمله هایی گُنگ
مثل شتاب این متن
که به سرشت خود تبدیل شده است
حالا کمی ابر شده ای
همسوی وسوسه هات
در گمشدگی هات
ببار!
می پرسی: اهل کجایم؟
آن ناکجا که هیچ جایم نبود.
هنگامه ای بود
گلی که حدیث گشایش می دانست
کلید رهایی اش گم شد
خاری که بر پا می نشست
شالوده ی جهان گشت.
سلام خانومی خوبی
ندا بد جوری دپرس شدم نمیدونم چه مرگمه.میدونم ناامیدی بزرگترین گناه .ولی چیکار کنم.نمیدونم سر درگمم.توی یه دنیا تاریکی تک و تنها گیر کردم.میدونی ندا جان چیه؟فکر کن تو یه دنیا تاریکی باشی بعد یهویی به روزنه کوچیک از نور تو اون تاریکی پیدا بشه.به امید همون نور زندگی کنی تو اون تاریکی
بعد یهویی بلند بشی ببینی از نور خبری نیست.ببین دیگه چی میشه.خل شدم نه؟حرفهامو جدی نگیر.دیشب حتی یک لحظه هم چشم رو هم نذاشتم.
در پناه حق
دوستدارت ساغر