پیری می گفت؛ آن قدیم ها برای به تصویر کشیدن حادثه ی عاشورا؛ چهار چیز لازم بود ... ۱- اشک ۲- خاک ۳- مرد ۴- عشق.. دلم میخواست ؛ اما نپرسیدم ... که چرا دیگر تاریخ را به تصویر نمی کشی؟ همین.
ای دیر یافته با تو سخن می گویم به سان ابر که با طوفان ،به سان علف که با صحرا ، به سان که با دریا به سان پرنده با بهار به سان درخت که با جنگل سخن می گوید زیرا که من ریشه های تو را در یافته ام زیرا که صدای من با تو آشناست]
خونی چکید و حنجرة خاک جان گرفت بغضی شکست و دامن هفت آسمان گرفت .آ بــی که دستبــوس عطش بود شعلــه زد آتش، سراغ خیمة رنگیــن کمــان گـرفت ا بــری برای گریــه نیامــد ولـی ز سنــگ خون، غنچه غنچه خاک تو را در میان گرفت « اسبی ز سمت علقمه آمد » دگر بس است تیـــری امـــام آینــههــا را نشـــان گرفت مانده است در حکایت این سوگ، شعر من چندان که جسم سوخت و آتش به جان گرفت ا ز آخرین شراره چنین می رسد به گوش: بایــد تقــاص عافیــت از کوفیــان گــرفت
آن گاه که انسان به عشق راستین اجازه ی ظهور دهد , آن ساختارهای نهادینه ی پیشین نابود می شود و توازن هرچه درست و حقیقت می پنداشتیم , بر هم می خورد . جهان زمانی حقیقی است که انسان عشق را بشناسد ... پیش از آن زندگی می کنیم , با این خیال که عشق را می شناسیم , اما شهامتش را نداریم که تا آن طور که هست , با آن رو به رو شویم . عشق نیرویی وحشی ست . اگر بکوشیم مهارش کنیم , نابودمان می کند . اگر بخواهیم اسیرش کنیم , ما را به بردگی می کشاند . اگر سعی کنیم آن را بفهمیم , در سرگشتگی و حیرانی بر جایمان می گذارد . این نیرو در جهان است تا به ما شادی ببخشد . تا ما را به خدا و به هم نزدیک تر کند , و اما باز , این طور که امروز عشق می ورزیم , برای هر دقیقه آرامش , باید یک ساعت اضطراب بکشیم .
سلام حاجیه خانوم خوبی............... ممنونم که به یاد من هم هستی و هر از چند گاهی به کلبه درویشی من سر میزنی. درسته که وبلاگم از رونق افتاده ولی بعضی از دوستهام هستند که منو تنها نمیزارن و به من سر میزنند. فرا رسیدن ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان رو به شما تسلیت میگم. التماس دعا دارم برات آرزوی خوشبختی و سعادت میکنم.
سلام بر هر چه آزاده سلام بر هر چه انسان سلام بر آنکه می اندیشد و نمی هراسد سلام بر هر آنکه نفرت دارد از ظلم و ظالم و دل خوش دارد به قیام. سلام بر حسین.
فرا رسیدن ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان رو به شما تسلیت میگم منتظرتممممممممم
سلام عزیزم به خاطر همه محبتات ممنون مخصوصا اینکه هیچ وقت منو تو وبلاگم تنها نزاشتی و با نظر دادنت در مورد نوشتم خوش حالم کردی من بازم منتظرتم تو وبلاگم میخوام نظرتو در مورد شعر جدیدم بدونم پس بودو بیا که بی صبرانه منتظرتم [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام عزیزم به خاطر همه محبتات ممنون مخصوصا اینکه هیچ وقت منو تو وبلاگم تنها نزاشتی و با نظر دادنت در مورد نوشتم خوش حالم کردی من بازم منتظرتم تو وبلاگم میخوام نظرتو در مورد شعر جدیدم بدونم پس بودو بیا که بی صبرانه منتظرتم [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
بی بهانه می نویسم و نه در خواب که بیدار بیدارم برای خودم برای فاصله های نگاه برای خاطره هایی که در گذرگاه اشنایی قاب گرفته شد بی بهانه می نویسم برای تو.... تا از همسایگی پاییز با رنگ احساست بگویم یا از نگاهی اشنا در میان هجوم غریبانه ها... و یا شاید از ثانیه های بی تکرار بودنت اشنای من ... بی بهانه بخوان منی را که شاید ان سایه ای هستم که غرق می شود در پایان مبهم نا تمامی ها و می روم... ادامه ی قصه ی من شروع داستان توست داستانی که سطر سطر ان خواندنی ست و تو ان نقطه ی اغازی... شروعی دوباره... امروز از تو گفتم؛ تویی که حضورت سخاوت باران را به یاد اطلسی ها می اورد... تقدیم است یا ترسیم رویاها... نمی دانم اما می دانم که نوشتم فقط برای تو.... احساسی بود که گذشت بر دل این صفحه برای تو ؛برای کسی که مثل هیچ کس نیست...
ندای عزیز! از نوشته هایت پیداست دختر باهوش و تیزی هستی. پیشنهاد می کنم در رابطه با داستان امام حسین و عاشورا مطالعه کنی و سعی کنی به این داستان از زاویه ای بنگری که دیگران نمی توانند بنگرند. از کامنت ها و یادداشت هایت چنین برمی آید که تفاوت زیادی بین نگاه تو با عوام الناس نیست. سعی کن به این تفاوت از طریق مطالعه ابعاد عقلانی بدهی. البته باید ببخشی که من خیلی رک باهات حرف می زنم.
تا خون شهید کربلا می جوشد با یاد محرم دل ما می جوشد داغ غم او همیشه عالم سوز است تا هست خدا خون خدا می جوشد تا هست خدا خون خدا می جوشد تا هست خدا خون خدا می جوشد تا هست خدا خون خدا می جوشد
گفتم : کبوتر ِ بوسه! : پَر! گفتم : گنجشک ِ آن همه آسودگی! گفتی : پَر! گفتم : پروانه پرسه های بی پایان! گفتی : پَر! گفتم : التماس ِ علاقه، بیتابی ِ ترانه، بیداری ِ بی حساب! نگاهم کردی! نه انگشتت از زمین ِ زندگی ام بلند شد، نه واژه «پر» از بام ِ لبان ِ تو پر کشید! سکوت کردی که چشمه ی شبنم، از شنزار ِ انتظار من بجوشد! عاشقم کردی! همبازی ِ ناماندگار ِ این همه گریه! و آخرین نگاه تو، هنوز در درگاه ِ گریه های من ایستاده است! حالا - بدون ِ تو!- رو به روی آینه می ایستم! می گویم: زنبور ِ گزنده ی این همه انتظار، کلاغ ِ سق سیاه این همه غصه! و کسی در جواب ِ گفته های من «پر!» نمی گوید! تکرار ِ آن بازی، بدون ِ دست و صدای تو ممکن نیست! پس به پیوست تمام ِ ترانه های قدیمی، باز هم می نویسم:برگرد
ششمین نشست آینههای روبهرو با حضور "کیانوش عیاری" کارگردان سرشناس سینما و "مهران رجبی"(بازیگر) ساعت ۱۶ روز پنجشنبه ۴ دی ماه ۸۶ در سینما قدس تبریز برگزار میشود. در این برنامه ضمن نمایش فیلم *بیدار شو آرزو * ساخته عیاری با بازی بهناز جعفری و مهران رجبی،جلسهی پرسش و پاسخ در حضور عوامل فیلم به اجرا در میآید. حضور در این نشست برای همهی علاقهمندان و اصحاب فرهنگ و هنر آزاد است./
خسته شده ام از دلواپسی ها و دلشوره های مدام که دوشادوش لحظه ها و دقایقم هستند. از صدای زنگدار و کلافه کننده کلاغهای پیر و بی کاری که عصر های تابستان خلوت کوچکم را بر هم می زنند. از نارفیقانی که در اوج تنهایی و حادثه دستانت را بی رحمانه رها می کنند و به دست اتفاقهای شوم می سپارند.خسته از این همه نیرنگ و فریب که همچون بغضی درون تنهایی ام خانه کرده. آنقدر خسته ام که شاید تاب آن را نداشته باشم که دفتر خاطراتم را ورق بزنم و به روزهای خوش و رنگین کما نی نگاهی بیندازم . سلام دوست عزیز پست شما هم عالی و زیبا بود من اپم و منتظر حضوره سبزت موفق و پیروز و سربلند باشی[گل]
غسلش از اشک دهید و کفن از آه کنید
ـ
حسین می توانست برگردد
ولی علتی گرم در وجودش شعله می کشید
علت گرم و شعله ور آن عشق بود
والسلام.
اگه تاریخ رو مادر بزرگ ها میگفتن ؛ ما الان رویه فرش قرمز بهارستان قدم میزدیم ... حیف که هیچ وقت کلاغه قصه ما به خونه اش نمیرسه .
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با طوفان ،به سان علف که با صحرا ، به سان که با دریا
به سان پرنده با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من ریشه های تو را در یافته ام
زیرا که صدای من با تو آشناست]
سلام ندا جان .ببخشید یه مدت نتونستم بهت سر بزنم .
مثل همیشه گرم و صمیمی نوشتی.
خونی چکید و حنجرة خاک جان گرفت
بغضی شکست و دامن هفت آسمان گرفت
.آ بــی که دستبــوس عطش بود شعلــه زد آتش،
سراغ خیمة رنگیــن کمــان گـرفت
ا بــری برای گریــه نیامــد ولـی ز سنــگ خون،
غنچه غنچه خاک تو را در میان گرفت
« اسبی ز سمت علقمه آمد » دگر بس است
تیـــری امـــام آینــههــا را نشـــان گرفت
مانده است در حکایت این سوگ،
شعر من چندان که جسم سوخت و آتش به جان گرفت
ا ز آخرین شراره چنین می رسد به گوش:
بایــد تقــاص عافیــت از کوفیــان گــرفت
سلام ندای خوب
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
ز چه رو روم به گلشن که چشیده ام ز گلها همه بوی بی وفایی .
ز کدام مذهب هستید
ز کدام دولت هستید
ز کدام ملت هستید
...
که کشند عاشقی را
که کشند عاشقی را
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بیا تا ...
سلام آبجی ندا
وبلاگ باحالی داری
مطالب خوبی پست کردی :)
شاد و پیروز موفق و سرافراز باشی
التماس دعا
در آغوش خدا
هر شرط لازمی دلیل نمیشه کافی هم باشه اون پیرمرد هم راست گفته ولی همش رو نگفته
موید باشی
سلام ندا جان
خوبی؟
آیام محرم رو تسلیت میگم و امیدوارم که همیشه موفق باشی
پست قبلیتو الان خوندم عالی بود
واقعاْ قشنگ بود
فعلاْ
بدرود
سلام
مطالبت رو خوندم خیلی زیبا بودن
پنج وارونه عالی بود
با لینک کردن موافقید؟
موفق باشید
آن گاه که انسان به عشق راستین اجازه ی ظهور دهد , آن ساختارهای نهادینه ی پیشین نابود می شود و توازن هرچه درست و حقیقت می پنداشتیم , بر هم می خورد . جهان زمانی حقیقی است که انسان عشق را بشناسد ... پیش از آن زندگی می کنیم , با این خیال که عشق را می شناسیم , اما شهامتش را نداریم که تا آن طور که هست , با آن رو به رو شویم .
عشق نیرویی وحشی ست . اگر بکوشیم مهارش کنیم , نابودمان می کند . اگر بخواهیم اسیرش کنیم , ما را به بردگی می کشاند . اگر سعی کنیم آن را بفهمیم , در سرگشتگی و حیرانی بر جایمان می گذارد .
این نیرو در جهان است تا به ما شادی ببخشد . تا ما را به خدا و به هم نزدیک تر کند , و اما باز , این طور که امروز عشق می ورزیم , برای هر دقیقه آرامش , باید یک ساعت اضطراب بکشیم .
سلام ابجی
خوبی عزیز
ممنونم که تنهام نمی زاری
ممنون که باز بی خبر نذاشتم
مثل همیشه واسه مناسبتها عالی اپ کردی
و باز محرم، عشق، عاشورا و حسین ...
کاروان در حال گذر است. بشتابید وقت رفتن شده
آن چشم ها به سوی ماست. و اکنون کدامین یک از ما همسفر شدیم؟
همسفر آن کاروان. آن کاروان عشق.
آه اگر در خواب غفلتیم. اگر غرق خود شدیم و آن چشمان را نمی بینیم. آه ...
به خود بیاییم که وقت تنگ است. نگذاریم این زمان عاشقی بگذرد و ما هیچ نفهمیم. نگذاریم سر در گریبان خویش فرو بریم.
آی ای زمینیان آخر تا کی؟ مگر ما را برای ماندن آفریده اند؟
بیایید پرواز را بیاموزیم. پرواز تا اوج. تا بی نهایت. و چون حسین راه بپیماییم.
حسین یعنی عشق، انسانیت، پرواز. حسین یعنی همه زیبایی ها.
و ما که هستیم؟ ما چه می کنیم؟
اکنون محرم است. و محرم یک بهانه، بهانه ای برای پرواز.
پس ای کسانی که خواهان عشقید، اوج را می طلبید و یار را می جویید ... حسین را بیابید و درک کنید.
و آن زمان است که دیگر، چیزی جز او نخواهید دید. چون شما عاشقید. دیگر اینجا نیستید. چون با کاروان رفته اید
ما رو هم دعا کن تو این شبها
باز منتظر مهربونیات هستم
سلام حاجیه خانوم خوبی...............
ممنونم که به یاد من هم هستی و هر از چند گاهی به کلبه درویشی من سر میزنی. درسته که وبلاگم از رونق افتاده ولی بعضی از دوستهام هستند که منو تنها نمیزارن و به من سر میزنند.
فرا رسیدن ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان رو به شما تسلیت میگم.
التماس دعا دارم
برات آرزوی خوشبختی و سعادت میکنم.
سلام ندای عزیز مرسی از حضورت عزیزم
تفسیر قشنگ اما حزن الودی بود از عاشورای حسینی
دیگه نه اشک حرمت داره
نه خاکی که بر پیشانی قلب بزنن
نه ...
و نه عشق بازی با نام حسین
همه چی جاش و داده به یک خواب طولانی
تا باشه کسی که بیاد همه رو از این خوابه کسالت بار دنیوی بیدار کنه
راستی گلم انتخاب عکس هم به جا بود
یادمه یک نفر یک روزی یک جایی اومدو دستهای کویر را با اون دست سبز اسمونی تلفیق داد
نظرت چیه؟
ندا جان تبریک میگم دل نوشته هات در اوج غم نوازش میکنه احساس بی احساسه حتی منو
هنر بزرگی داری گلم
شاد سر افراز باشی در پناهش که همیشه سبزه
سلام بر هر چه آزاده
سلام بر هر چه انسان
سلام بر آنکه می اندیشد و نمی هراسد
سلام بر هر آنکه نفرت دارد از ظلم و ظالم و دل خوش دارد به قیام.
سلام بر حسین.
فرا رسیدن ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان رو به شما تسلیت میگم
منتظرتممممممممم
سلام بر محرم
سلام بر آزادگی
سلام سلام سلام..........................................من اپ شدم
سلام عزیزم به خاطر همه محبتات ممنون مخصوصا اینکه هیچ وقت منو تو وبلاگم تنها نزاشتی و با نظر دادنت در مورد نوشتم خوش حالم کردی من بازم منتظرتم تو وبلاگم میخوام نظرتو در مورد شعر جدیدم بدونم پس بودو بیا که بی صبرانه منتظرتم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام چرا بهم دیگه سر نمیزنی؟
سلام سلام سلام..........................................من اپ شدم
سلام عزیزم به خاطر همه محبتات ممنون مخصوصا اینکه هیچ وقت منو تو وبلاگم تنها نزاشتی و با نظر دادنت در مورد نوشتم خوش حالم کردی من بازم منتظرتم تو وبلاگم میخوام نظرتو در مورد شعر جدیدم بدونم پس بودو بیا که بی صبرانه منتظرتم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام چرا دیگه پیشم نمیای؟
معنیه اینا رو واسم توضیح میدی؟ به خدا هنگ کردم
بی بهانه می نویسم و نه در خواب که بیدار بیدارم
برای خودم برای فاصله های نگاه
برای خاطره هایی که در گذرگاه اشنایی قاب گرفته شد
بی بهانه می نویسم برای تو....
تا از همسایگی پاییز با رنگ احساست بگویم
یا از نگاهی اشنا در میان هجوم غریبانه ها...
و یا شاید از ثانیه های بی تکرار بودنت
اشنای من ... بی بهانه بخوان
منی را که شاید ان سایه ای هستم
که غرق می شود در پایان مبهم نا تمامی ها
و می روم...
ادامه ی قصه ی من شروع داستان توست
داستانی که سطر سطر ان خواندنی ست
و تو ان نقطه ی اغازی... شروعی دوباره...
امروز از تو گفتم؛ تویی که حضورت سخاوت باران را
به یاد اطلسی ها می اورد...
تقدیم است یا ترسیم رویاها... نمی دانم
اما می دانم که نوشتم فقط برای تو....
احساسی بود که گذشت بر دل این صفحه
برای تو ؛برای کسی که مثل هیچ کس نیست...
آخشامچاغی گدیم شیرین رویایه
شیرینلیخدا توشدیم گشه دنیایه
رویادا من قشه قاناد چالیردیم
چه چه وریپ – اوخویوردوم – چالیردیم
آغاج اوسته اوتوردوم باخیردیم
شکر ادیردیم اما گینه آزیدی
گور کی بیزیم خالیقیمیز نئجه نازیدی
گوزلریم یول گوزلییر
گلین گلین
گلیننننننننننننننننننننننننننن
آن دم بریدم
از زندگی دل
کامد به مسلخ
شمر سیه دل
او می برید و
من می بریدم
او از حسین سر
من غیر از او دل
تسلیت می گم
در پناه حق
والا منم مثه شما بی خبر..
اما تجربه نشون داده همه اونایی که رفتن روزی دوباره برگشتن..
سلام ندایم
عزیزم حالت خوبه ؟ دلم واسه همه بچه ها تنگ شده ... تنگ :(
واسه به تصویر کشیدن عاشورا دل که باشه ، بقیه چیزای لازم هم فراهم میشه
فداتت
:-*
ندای عزیز!
از نوشته هایت پیداست دختر باهوش و تیزی هستی. پیشنهاد می کنم در رابطه با داستان امام حسین و عاشورا مطالعه کنی و سعی کنی به این داستان از زاویه ای بنگری که دیگران نمی توانند بنگرند. از کامنت ها و یادداشت هایت چنین برمی آید که تفاوت زیادی بین نگاه تو با عوام الناس نیست. سعی کن به این تفاوت از طریق مطالعه ابعاد عقلانی بدهی. البته باید ببخشی که من خیلی رک باهات حرف می زنم.
تا خون شهید کربلا می جوشد
با یاد محرم دل ما می جوشد
داغ غم او همیشه عالم سوز است
تا هست خدا خون خدا می جوشد
تا هست خدا خون خدا می جوشد
تا هست خدا خون خدا می جوشد
تا هست خدا خون خدا می جوشد
شعرم قشنگه ؟
آخشامچاغی گدیم شیرین رویایه
شیرینلیخدا توشدیم گشه دنیایه
رویادا من قشه قاناد چالیردیم
چه چه وریپ – اوخویوردوم – چالیردیم
آغاج اوسته اوتوردوم باخیردیم
شکر ادیردیم اما گینه آزیدی
گور کی بیزیم خالیقیمیز نئجه نازیدی
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم ها ی دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
در مورد بی معرفتی مفرط من
حرفت به جاست
جق با شماست
در مورد بی معرفتی مفرط و البته نا خواسته من
حرفت به جاست
حق با شماست
عالم جان بی حسین بن علی جانان ندارد
هر که بر او دل نبندد دل نه بلکه جان ندارد
شور بی آواز عاشورایی او پایان ندارد
درد بی درمان دل جز عشق او درمان ندارد
ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست,.. یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست,..
ساقیا امشب
مخالف می نوازد تار تو,.. یا که من مست و خرابم یا که تارت تارنیست
به غیر از قسمت هایی از تاریخ که براش مدرک وجود داره بقیه اش دروغه !
مطمئنم !
گفتم : کبوتر ِ بوسه!
: پَر!
گفتم : گنجشک ِ آن همه آسودگی!
گفتی : پَر!
گفتم : پروانه پرسه های بی پایان!
گفتی : پَر!
گفتم : التماس ِ علاقه،
بیتابی ِ ترانه،
بیداری ِ بی حساب!
نگاهم کردی!
نه انگشتت از زمین ِ زندگی ام بلند شد،
نه واژه «پر» از بام ِ لبان ِ تو پر کشید!
سکوت کردی که چشمه ی شبنم،
از شنزار ِ انتظار من بجوشد!
عاشقم کردی! همبازی ِ ناماندگار ِ این همه گریه!
و آخرین نگاه تو،
هنوز در درگاه ِ گریه های من ایستاده است!
حالا - بدون ِ تو!-
رو به روی آینه می ایستم!
می گویم: زنبور ِ گزنده ی این همه انتظار،
کلاغ ِ سق سیاه این همه غصه!
و کسی در جواب ِ گفته های من «پر!» نمی گوید!
تکرار ِ آن بازی،
بدون ِ دست و صدای تو ممکن نیست!
پس به پیوست تمام ِ ترانه های قدیمی،
باز هم می نویسم:برگرد
چشمان روشنم
بیش از این روشنتر باد
انشالله
..............................
ببین علیرضا
سرت و بلند کن
اینها انسانند
ولی
اون طرفی ها نه
خوب ببین علی خوب
باطن برخی انسانها را
عجب
عجب
آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس
.
هی هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی هات
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
سلام
زیبا گفته
و ای کاش و باید دوباره چنین باشد
بسم الله النور
سلام
تو این شب ها برای خودکرده های گرفتار مثل من دعا کنید لطفا
تا دم لحد یا علی مدد
کیانوش عیاری در تبریز
ششمین نشست آینههای روبهرو با حضور "کیانوش عیاری" کارگردان سرشناس سینما و "مهران رجبی"(بازیگر) ساعت ۱۶ روز پنجشنبه ۴ دی ماه ۸۶ در سینما قدس تبریز برگزار میشود.
در این برنامه ضمن نمایش فیلم *بیدار شو آرزو * ساخته عیاری با بازی بهناز جعفری و مهران رجبی،جلسهی پرسش و پاسخ در حضور عوامل فیلم به اجرا در میآید.
حضور در این نشست برای همهی علاقهمندان و اصحاب فرهنگ و هنر آزاد است./
کاش می دونستم چی رو نمی تونی بگی.
بازم حیف
حیفم میاد به دل خودم
دلی که انداخته بودم زیر پام و روش را می رفتم
حیف
ــ
حیف از آن شب ها آن حکایت ها
ـ
یاد باد آن چه صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
ـ
ممنون از حضورت عزیز
سلام
خوبی ؟
ممنون از حضور و نظرتون
خوشحال شدم
وبلاگ خوبی دارید
با تبادل لینک موافق هستید ؟
همیشه خوش باشید
خسته شده ام از دلواپسی ها و دلشوره های مدام که
دوشادوش لحظه ها و دقایقم هستند. از صدای زنگدار و کلافه کننده کلاغهای
پیر و بی کاری که عصر های تابستان خلوت کوچکم را بر هم می زنند.
از نارفیقانی که در اوج تنهایی و حادثه دستانت را بی رحمانه رها می کنند
و به دست اتفاقهای شوم می سپارند.خسته از این همه نیرنگ و فریب که
همچون بغضی درون تنهایی ام خانه کرده.
آنقدر خسته ام که شاید تاب آن را نداشته باشم که دفتر خاطراتم را ورق بزنم
و به روزهای خوش و رنگین کما نی نگاهی بیندازم .
سلام دوست عزیز
پست شما هم عالی و زیبا بود
من اپم و منتظر حضوره سبزت
موفق و پیروز و سربلند باشی[گل]
سلام نداخانومی
من خوبم
وممنون ازاینکه به فکرم هستید
سلام وبلاگ خیلی زیبایی داری با مطالب بسیارعلی امیدوارم همیشه موفق باشید . ممنون که به من سرزدی خوشحالم .
عاشقان کم کم به شور و التهاب افتاده اند
بهر احیای محرم در شتاب افتاده اند
مجمر و اسپند و بیرق را فراهم کرده اند
فکر چای روضه و قند و گلاب افتاده اند
کودکان را در میان کوی و برزن دیده ای؟
در بنای تکیه ها از خورد وخواب افتاده اند
این فراخوان محرم مرزها را هم شکست
ارمنی ها در پی اجر و ثواب افتاده اند
روضه خوان ها را مگر زینب خودش یاری کند
از بیان ماجرا در اضطراب افتاده اند
مقدم هر ناشناسی را غنیمت بشمرید
چون شماری در مسیر انتخاب افتاده اند
میزبان زهرا که باشد نان به هر کس می رسد
دانه ها کم کم به زیر آسیاب افتاده اند
موفق و پیروز باشید امید
تا درگه تو قبله راز است حسین
مارا بدرت روی نیاز است حسین
گر دد در کعبه باز سالی یکبار
این کعبه درش همیشه باز است حسین