جایی خواندم
جهان قران مصور است و آیه های در آن
به جای آنکه بنشینند ایستاده اند
درخت یک مفهوم است .. دریا مفهومی دیگر
جنگل و ابر و باد و خاک مکمل آن
و من میگویم : بیایید با چشمانی عاشق جهان را تلاوت کنیم
با صوتی دلنشین از سمفونی عشق همراه با واژه گانی از جنس بلور
و عطشی سیری ناپذیر و لذتی به وسعت همین گیتی
می نویسم تا بدانی که من نمی نشینم ..
می ایستم وعشق را بر بوم دلم نقش میزنم که چه زیباست این پیکره آذین یافته از خون
سینه ام را می شکافم وبا تمام وجودم فریاد میزنم ..آی مردم عشق یعنی این
تمام وجودم ارزانی عشق و جانم فدای یار
میماند تنها یک کلام آن اینکه......
اگر بدانم روزی روزگاری این نقاشی رنگ باخته
به همان خدایی که میپرستی و میپرستم
چشمانم را برای همیشه خواهم بست تا نبینم آنچه را که نباید دیدو.....
میپرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران....
پر مرغان نگاهم را شست
که بگویم هستم عاشق و دیوانه .همین
مشتی بابا یا علی
به یه یار تو دلم آپ کردم
بیا کلبه دل
یا حق
...
شیشه ژنجه را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست
سلام ندا جان
خیلی قشنگ مینویشی مثل همیشه نوشته هات قشنگه
بهم سر بزن
راستی ندا چرا منو لینک نکردی؟
خورشید سرنوشت من به خون نشست
در نبرد لحضه های رفتنت
در خون آغشته به رد تو غلتید
زنجیر خواهش شد به پای تو
اماعزم رفتنت شکست زنجیر خواهشم
گام برداشت بر ناله های عاجزم
خورشید من در جست و جوی رد تو
در حسرت لمس قدم هات
در خون خویش گریست و
درغم رفتنت جان فکند
سلام
آمدم سبدی برچینم از شبنم نوشتار
گویی باغبان در سفر بود و بوستان به ساز پیش !
( رهگذر )
سلام ندا جون
وبلاگمو عوض کردم!
تو یه زشت ترش مینویسم!!!
منتظرم گلم
بوووووووسسسسسسسسس
سلام خوبی دوست عزیزم
شرمنده که دیر اومدم . متنت رو خوندم خیلی قشنگ بود ولی ایی کاش همه می تونستن مثل این فسمت که نوشتی راحت چشماشون رو همه چیز ببندن:
اگر بدانم روزی روزگاری این نقاشی رنگ باخته
به همان خدایی که میپرستی و میپرستم
چشمانم را برای همیشه خواهم بست تا نبینم آنچه را که نباید دیدو.....
موفق باشی
از مرگ نتر سید ....از این بترسید که وقتی زنده ای چیز ی درون شما بمیرد.....