حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

بی کسی تنها کسم ...

من که محو شدم از قاب شیشه ای چشمت دیگر ترسم از تنها ماندن ریخت....چه عالمی

شاید آنقدر بد نباشه اینکه از چشم دنیا هم بیفتم نه؟؟؟ اونوقت چه دنیایی دارم من

آری افتادم از چشمت دیگه ترسم از مردن هم ریخت....آی خداااااااا مردم از خوشی

حال این واژه های آذین یافته با خون دل تقدیم به تو...با یه دنیا تشکر کم چیزی نیست

اما ............

و بارها مرا شکست و من هنوز روی خراش های کوچکی که دیگران بر دلش ..دل به ظاهر شیشه ای رنگش

گذاشته بود مرهم شدم .او رفت من ماندم .او گذشت و من نوشتم. او ترک کرد و من درک

حال این چند خط را در حال و هوای مرگم برایش می نویسم .پس بخوان و بگذر .......

مدفونم کردی .فکرش را میکردم همیشه به همه می گفتم کسی باورش نمی شد . فکر کردم چند روز که بگذرد

تو بر سر مزار این عشق می آیی و محض خاطرات از یاد رفته عاشقیمان قطره اشکی میریزی

اما هیچ .حتی نگاهی .. راست گفته اند(خاک سرد تر از قطب است و تو از قطب سردتر)

به همه می گویم مرگ تنها یک معنی ندارد .خیلی ها آرام و بی صدا جوری که کسی

از آشفتگی قلب شکست خورده شان آگاه نشود می میرند ...درست مثل حالای من

اما باز کالبد بی جانم منتظر دم مسیحی ای توست

و چه جان سختم من .......

این همه مهربانی حق من نبود...حق من نبود و دیگه اینکه.....

حال من خوب است ملالی نیست جز لرزش گاه به گاه دل از لغزش برخی دوستان سهل انگار

با اینهمه اگر عمری باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نه دل و نه دست بید های مجنون

از باد بلرزد و نه این دل نازک نا ماندگار .پس ارام بگیر دل بیچاره من... آرام بگیر

شرمنده

نظرات 60 + ارسال نظر
black دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:05 ب.ظ

سلام.
واقعا جملات زیبائی به چشم می خورد...البته به نظر من.!
"او ترک کرد و من درک"
"حال من خوب است ملالی نیست جز لرزش گاه به گاه دل"
خوب است دستی که بنویسد.
خوب است دلی که توان شکستن داشته باشد
خوب است نگاهی که توقع نگاه داشته باشد
خوب است زندگی به شرط انتظار مرگ
خوب است....نوشتن که یاد آور دستی است که می نویسد
خوب است شکستن دل که یاد آور وجود دل می شود
خوب است .....

good job

شبهای برفی من و تو سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:38 ق.ظ http://eshgholanema.blogfa.com/

سلام شبهای برفی ما اپ شد منتظر حضور همیشگیتیم.متنتم جالب بود بای.

ندا سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:04 ق.ظ http://neda-1988

سلام ندا جون من اولین باره که به وبلاگ شما سر میزنم
ما هم اسمیم و همچنین هم سن اونه من بیشتر مایل شدم نظری بدم
با اجازه من شمارو لینک میکنم اگه شما هم دوست داشته باشید لینکم کنید ممنون میشم
به منم سر بزن منتظرم
دوستدارت: ندا

قلمساز سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:27 ق.ظ http://amirkhan20.blogfa.com

سلام
عزیزی یه دنیا
ممنون که امدی
تا های بعدی

امیر سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:16 ب.ظ http://www.loloknat.blogfa.com

سلام ندا جون
بازم ممنونم که سر زدی
دارم آپ می کنم خوشحالم میکنی اگه یه تک پا تا وبسایتم بیای
منتظرتم خانمی

میلاد سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:24 ب.ظ

سلام ندا جونم
عزیزم من غصه ودرد زیاد کشیدم اول با خودم فکر میکردم علتش اینه که خدا منو دوست نداره ولی حالا دیگه فهمیدم ادم با همین غم و غصه هاسث که واسه شادیاش ارزش قایل میشه ..........

یاسی شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:10 ق.ظ

چیز هایی هست که نمیدانم
می دانم,سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج,من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت,من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت
پرم از راه,از پل,از رود,از موج
پرم از سایه ی برگی در اب
من پر از بال و پرم
چه درونم تنهاست....

سلام ندای خوبم قربونت بشم خانمی گل که اینقدر با محبتی
امیدوارم که تو زندگی همیشه برگ برنده دستت باشه
ندا جون منو ببخش که نمیام بلاگت دیگه شاید از فردا تا یک ماه نیام نت خودت که میدونی علتش رو امیدوارم بعدها بتونم از هم صحبتی با تو لذتببرم ندا جون مراقب همه چی باشه
امیدوارم به ارزوهای دلت برسی خانمی گل
فدات یاسی

الیاس جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:22 ق.ظ http://ensanam_arezoost.mihanblog.com/

سلام ندا جان
ببخش که دیر رسیدم آخه یه مدت مهمون دار بودیم و اصلا فرصت نداشتم .
از نظراتت ممنون ولی در جوابت باید بگم این خیلی مهمه که ادم اون چیزی رو که تو دلش میگزره رو تو وبلاگش بیاره .
مواظب خودت باش
فعلا

باران شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:28 ق.ظ http://www.aranbaran.blogfa.com

سلام
خوبی
تازه وقت کردم بیام وبت سر بزنم
خیلی عالیه
ممنون که اومدی به من سرزدی
منتظر نظرات قشنگ بعدی تو در وبم هستم
باران

masoud شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:46 ب.ظ

نمی دانم چرا رفتی؟ نمی دانم چرا شاید خطا کردم وتو، بی آنکه به فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا، تاکی، برای چه؟ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد