حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

وقت اگر داری...

تا یه مدت این آخرین خط خطی های یه ذهن خاک خورده خواهد بود 

 

وقت اگر داری  ...
وقت اگر داری بگوید این ندای بی صدا،
نازنینم با تو از درد شب بی انتها ...
زجه ئ سرخورده و بغض گره گیر گلو ،
لحظه ای بنشین بگویم قصه ام را مو به مو .
قصه تکراری شبهای درد و انتظار ،
قصه ئ تلخ نگاهی مانده  بر در بی قرار .
قصه ئ این دل که امشب باز کافر می شود ،
پس کتاب عمر بی حاصل که آخر میشود .
باز هم زانوی غم کرده بغل؛ ای  وای دل ،
دل شده رسوای کوی یار و من رسوای دل !
تن به دریا میزند، پروای طوفانش چه شد ؟
 سر سپرده میرود ، ترس از رقیبانش چه شد ! 
وقت اگر داری بگویم با تو من از فصل غم !
 میشناسی !. من ندایم ؛ از تبار و نسل غم !
یاری ام ده گوش کن یک دم  بیا بنشین که من
ناله ها سر میدهم از دست این زخم کهن !
ناله از تنهایی و بی همزبانی در قفس !
بغض ویرانگر پس از خوش باوری های عبس ...
خون دل خوردن مرامم  گشت ؛باری بگذریم ،
از من و دل بگذرید ای دوست آری بگذرید !
کاروان عمرم امشب برگ و بارش نیز نیست ...
ظلمت آمد کورسویی همجوارش نیز نیست !
کاروان /ره در کویری کور و حسرت میبرد ،
دل تنش را  تا دیاری دور تنها  میبرد ،
همره این قافله افتان و خیزان میروم ،
تشنه ام در آرزوی شعر باران میروم !
فقط یادت اید....
باز باران با ترانه؛با گوهر های فراوان؛
؛میزند بر بام خانه؛... یادت امد ؟؟؟روزگار کودکی؟؟؟. همین

 

نظرات 104 + ارسال نظر
۶۵۹۷ یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:17 ب.ظ

عشق شیرینش مرا فرهاد کرد

او بیامد مرغ دل را از قفس آزاد کرد

او بشد لیلا و ما مجنون روی ماه او

قلب ویران مرا آباد کرد

نام شیرینش تمام تلخی عمرم زدود

قبل از او

قبل از او دنیا برایم اینچنین زیبا نبود

بعد از او هم زندگی هست

بعد از او هم زندگی هست ولیکن تلخ تلخ

بعد از او این زندگی دیگر چه سود؟؟؟؟؟

۶۵۹۷ یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:17 ب.ظ

الو سلام


منزل خداست؟


این منم مزاحمی که آشناست


هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است


ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست


شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است


به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟


الو ....


دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد


خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟


چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر


صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟


اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم


شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست


دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم


پناهگاه این دل شکسته خانه ی شماست


الو ، مرا ببخش ، باز هم مزاحمت شدم


دوباره زنگ می زنم ، دوباره ، تا خدا خداست


دوباره ...


... تا خدا خداست

۶۵۹۷ یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:17 ب.ظ

"سکوت "


سکوت ای تداعی گر امید ها و آرزوهای زیراوار


سکوت ای خواستگاه بی پروایی


و وجدانهایی که از غرور به درد می اید


سکوت ای تداعی گر شب زنده داری ها


و حرفهای نا گفته


سکوت ای دیواره آهنین واژه ها


که در خلوتگاه بی مرزی اسیر گشته اند


سکوت ای صداقت پنهان اشکها


و هق هق های بی کسی


سکوت ای تنهایی اتاق من


ای واژه های ناگفته ی ذهن کوچکم


که تار گرفته اند


در میان حجم سنگین بی قراری ها


آری سکوت


ای مدعی تازه نفس عشقهای پنهان


که بازار کساد عاشقی را از پای درآوردی


و باز سکوت


که همچون رودخانه ای در میان این فاصله ها


جاریست....

۶۵۹۷ یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:18 ب.ظ

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

راهی نروم که بیراه باشد

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

یادم باشد که روز و روزگار خوش است ...

...همه چیز روبراه و...

... بر وفق مراد است ...

... خوب....

... تنها ....

تنها دل ما دل نیست

آره

۶۵۹۷ یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:18 ب.ظ

شیرین ترین ترانه عشق است

خوب گوش کن پسرم ..

عشق

ستاره ای ست در آسمان زندگی

که اگر بدرخشد

همه چیز زیباتر می شود

جویبار....دشت....دختر گورکن...

آن وقت تو عاشق می شوی

و ترانه هایت

بوی گل سرخ می دهند...

۶۵۹۷ یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ب.ظ

دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در اورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته ی سخن در آورم

نعره نیستند

تا ز نای جان براورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

دردهای من

گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که کفشهایشان درد می کند

جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه ی ساده ی سرودنم

درد می کند

انحنای روح من

شاخه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟

اولین قلم

حرف حرف درد را در دلم نوشته است

دست سرنوشت خلوت درد را با گلم سرشته است

دفتر مرا دست درد میزند ورق

شعر تازه ی مرا

درد گفته است

درد هم شنفته است

پس در این میانه من

از چه حرف می زنم؟

درد.... حرف نیست

درد نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟؟؟؟؟

۶۵۹۷ یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ب.ظ

حرفی برای گفتن نمانده

وقتی تو خاموشی چه دلیلی هست برای شادی

وقتی تو نیستی چه بهانه‌ای برای گریه هست

وقتی حضور چشمانت نیست چه نیازی به زندگی است

وقتی تو میروی چه اهمیتی دارد تپیدن قلب

وقتی عشقت را دریغ کردی بیهوده شد وجود من

۶۵۹۷ یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:20 ب.ظ

ساده بگویم

نگاه زاده ی علاقه است

اگر دو چشم روشن عشق به تو نگاه کند

دیگر تو از آن خود نیستی

زمان می گذرد

زمانه نیز هم

کودک می شوی

جوان هستی و جوانی نمی کنی

می گذری

پیر می شوی

می مانی

باز هم در پی گمشده ای هستی که ..

.. با تو هست و ..

.. نیست..

باز در پی آن علاقه ی پنهان

آن نگاه همیشه تازه ی هستی

باز آن دو چشم روشن عشق را

در غبار بی امان زمان

جستجو می کنی

غافل از آن که

او دیگر تکه ای از تو شده

سایه ای خوش بر دل تو

گوشه گوشه ی این دل خراب... سرشار از عطر نگاه توست... "عزیز دل"

۶۵۹۷ یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:20 ب.ظ

دنیا به هم نمی خورد...

دنیا پر از حوادث گوناگون

دنیا پر از وقایع رنگارنگ

از مرگ،از تولد،

از صلح،جنگ،

از جشن،از جدایی

از فتح از شکست

هر لحظه صدهزار اتفاق هست!

این آرزوی کوچک ما نیز

یک رویداد ساده است

من خود،درست و راست،نمی دانمش که چیست

یک اشتیاق پاک؟

یک آرمان شیرین؟

یک هاله مقدس؟

یک عشق تابناک؟

از نوع نامکرر"یک نکته بیش نیست"

در بین صدهزار هزار اتفاق،گم!

دنیا به هم نمی خورد ای مردم!

بعد از هزار مرحله دوری

بعد از هزار سال صبوری!

این یک زیاده خواهی نیست

این نیست یک توقع بی جا!

این نیست یک هوس

این آخرین تضرع یک عاشق است و بس:

باری اگر به سینه دلی دارید

این آرزوی ساده ما را بر آرید

ما را به هم ببخشید.

ما را برای هم بگذارید.

در این لحظه های مانده به جا،از حیات ما.

ما را به یکدیگر بسپارید!

۶۵۹۷ یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:22 ب.ظ

منتظر دست نوشته های زیبای توام

بازم می یام !

...

شماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلی دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ق.ظ http://www.jedinagir.blogsky.com

سلام به ندای عزیزممممممممم
چطوری شمااااا؟؟؟
ببین نظراتو؟؟
۶۰ تا ۶۰ تا
ببخش دیر اومدم
دیگه دیگه درسه دیگه خندههههه
حالا کی میخونه؟چشمک

صب کن بینم چی شد؟؟؟آخرین نوشته ات؟؟؟
آها تا یه مدت؟؟
نمی خوام اصرار کنم که نری..شاید به استراحت نیاز داری...
باشه ..بیا من منتظر نوشته های قشنگت میمونم نازگل خانوم
این شعرت خیلی قشنگ بود
داشتم بلند بلند میخوندم...خواهرم یهو زد تو ذوقه گفت شعر به این قشنگی رو با این صدا نخون آخرشم یه لطفا گذاش تنگش...زد تو حالم..هیچ کی منو دسو ندارههههههههه
گریههههههههههههههههه
بوس بوس برا ندا خانوم گلمممممممم

فرید دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:54 ق.ظ http://www.golhayekaghazi.com

بخوان به نام عشق
از گفته ها
تنها کلام توست که می ماند .
ازین پنجره
شامگاه را پیشباز می کنم .
می گفتی :
« لالایی بلند مژگانت را دوباره خواهم شنید »
آغاز کن
که
شبی به بلندی انتظار یافته ام

سکوت شب دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:50 ق.ظ http://meshki1359.blogfa.com

اگر وقت هم داشت تنهایی را از دل دور نمی کرد

خلود دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:53 ق.ظ

ابر هست
باران هست
اما از کودکی دگر خبری نیست!!!

فرید دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:06 ب.ظ http://www.faridnikkar.blogfa.com

سلام
خط خطی هات مثل همیشه ندای بودن رو میده موفق باشی

کو پو دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:39 ب.ظ http://www.kopo.blogfa.com

وقت اگر داری فنجانی چای مهمان تو ، بوسه ای بی دلیل مهمان من تا دیر سال پیری بی خاطره نماند.....

سارا و سامان سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:00 ق.ظ http://eshgheasatire.blogfa.com/

سلام ندا جون
ممنونم از اینکه به ما سرزدی
همه نوشته هاتون عالین
موفق باشی دوست خوبم

بچه سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:31 ب.ظ http://donbaleyevagera.blogfa.com

سلام
شعرتون خیلی قشنگ بود

موفق باشی عزیز


.
..

Galaxy سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:06 ب.ظ http://www.galaxy66.blogfa.com

این روزا بدجوری دلم هوای بچگی هامو کرده ...
با این چند خط از آن شعر دوباره این حس درونم بیشتر شد!!!

امیر چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:06 ق.ظ http://www.loloknat.blogfa.com

سلام ندای عزیز
بی بهونه یه چیزایی نوشتم . اسمی هم براش پیدا نکردم . حال و هوای سفر رو چطور میشه توصیف کرد .
از اینکه دیر اومدم شرمنده
منتظرتم
تا دوباره ...

سارا و سامان چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:07 ق.ظ http://eshgheasatire.blogfa.com

سلام ندا جون
خوبی فدات شم مرسی از بابت لینک کردنت ما لینک تورو گذاشتیم هر وقت آپیدی خبر بده ممنون

مهیار چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:32 ب.ظ http://yejoorai.blogfa.com

سلام ندا..
جالبه..منم یه مدت نسبتاٌ زیادیه که فاصله گرفتم از دلنوشته هام!
اما...
1- رها باش و زندگی کن..
2- نابرده رنج گنج پنج شیش...!
3- زندگی همینه دیگه..هر لحظه ش رنگ و بوی خودشو داره..ولی خوب..روزگاره کودکی اصولاٌ چیز دیگه ایه!
4- همیشه میشه حس بهتری رو از زندگی داشت..این بخواست اون ندای درونیت برمیگرده
5- با خودت ارتباط برقرار کن..مطمئنم حرفای زیادی برای گفتن بخودت داری...این خیلی مهمه!
6- کتاب 7 عادت مردمان موثر استفان کاوی رو حتماٌ بخون(تاکید میکنم! حتماٌ)
7- کتاب عادت هشتم (بازم همون استفان کاوی) رو تو این مدتی که نمی نویسی بخون...اون بهت میگه که صدای درونت رو چطور باید بشنوی!
8- توضیحات بیشترو اگه دوست داشتی از من بپرس!
9- خیلی خوشحالم از آشنائیت!
10- قدم رنجه کن و چند کلومی در مراسم ختم! من بنویس!

ختم کلام!
خوش باشی!!

ماهک چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:41 ب.ظ http://baroon77.blogfa.com

اشک رازیست، لبخند رازیست ، عشق رازیست
اشک آن لبخند لبخند عشقم بود
من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو ، دستت را به من بده
حرفت را به من بگو ، قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام

خر نسبتا فهیم چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:53 ب.ظ http://wisedonkey.persianblog.ir

بسی چسبید.فقط عبث را درست نمایید لطفا
...................
هر وقتی که زندگی کنیم باز هم همینیم که هستیم.به خدا!

مهیار چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:26 ب.ظ http://yejoorai.blogfa.com

1- خودت شروع کردی!!
2- تو هنوز فرق بیت تمام ناتمامه من رو با اون یکی نمی دونی آیکیو؟!! (خیالی نیست منم نمیدونم!)
3- روزگاره کودکی برنگردد دریغا! این باصل موضوع چه ربطی داره..؟ هااااا؟
4- شعر باران تشنگی رو برطرف نمی کنه...عزیز جون!
5- من میرم..ولی در رفتنم هم موندنم جاریه!(برو تو بحر سخن!!)

ازین حرفا گذشته ... اگه روزی 17 ساعت و نیم کار کنی و جدیت به خرج بدی تو هم موفق میشی..! منم یه روزی مثل تو بودم! اصلاٌ فکر نمی کردم روزی نویسنده بزرگی بشم!!!!
مرسی که اومدی! هر چند انجام وظیفه کردی! :)

مهیار چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:57 ب.ظ http://yejoorai.blogfa.com

خواهش میشه... من آدم بزرگواریم...قدرت بخششم زیاده...
فقط لطفاٌ از سعه صدر و بزرگواری من سو استفاده نکنید!!
:)(:

<<:: سارا و سامان ::>> پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:09 ب.ظ http://eshgheasatire.blogfa.com

سلام ندا جون
عزیزم ما آپیدیم یه سری بزن و کویر خشک ما رو بارونی کن

علیرضا پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:27 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

این بار صدایی می آید

از دور

از نزدیک

از انشگت های ساکن

صدایی می آید

بسیار لطیف

این صداست

مرا دیوانه کرده

این همیشگی ست برایم

و این همان معشوقه ی باوفای من است

منتظرم

سکوت شب پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 ب.ظ http://meshki1359.blogfa.com

چه حال عجیبی دارم
تو دست هایم را می گیری
نمی توانم دیگر بمانم

۶۵۹۷ جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:35 ق.ظ

سلام

هنوز که چیزی ننوشتی ؟!

منتظرم

مرجان جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:46 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

سلام ندای ما

چه بد موقع بهت سر زدم ... بدموقع واسه اینکه زمانی اومدم سراغت که یه مدت نمیخوای بنویسی و وبتو تعطیل کردی و هم اینکه خیلی دیر اومدم .. یعنی زیادی بد موقع است

من هیچ علاقه ای به شعر ندارم اما شعرهای تو رو با علاقه میخونم .....فقط غم توی شعرهات زیادی موج میزنه وقتی میخونمشون یه حس غمگینی بهم دست میده

شاد ببینمت

فرید شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:30 ق.ظ http://www.golhayekaghazi.blogfa.com

من همان عاشق دیرینم
و عصر های دیدار همانگونه دلپذیر و خکسترین .
اگر هوای دوباره آمدنت هست
دامن بلند بپوش و سندل به پای کن .
که در گذرگه متروک
تمشک های وحشی گسترانیده اند .
از بانگ سگ ها آشفته مشو .
دیریست که بوی تو را می جویند
این وفاداران
حضور دوست را بر من مژده می دهند .

علیرضا شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:48 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

او وفاسیز باش گوتوروپ گدن دیر

اون بی وفا همیشه سعی به رفتن داره

روحوم اوچوپ منده قالان بدن دیر

روحم رفته پرواز کرد حالا من موندم و این جسم

ازوم د بیلمیرم آما ندندیر

خودم هم نمی دونم که از چیست از .......

کولومه بیر یانیخ کرمی توشوپ

توی دل بخششی سوزان افتاده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امیدوارم افتاده باشه

علیرضا شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:52 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

سولدی باخ او چول او چمن

ببین اون بیابان و همه سبزی ها از بین رفت

وفالی اورییم همن دیر همن

اون دل وفادارم همونه

همون

اود توتوپ یانیرام کرم کیمی من

می سوزم و می سوزم برای بخشندگیم

کولومه بیر یانیخ کرمی توشوپ

یانیخ کرمی

یانیخ کرمی

یانیخ کرمی

ک شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:49 ب.ظ

سلام

خیلی منتظرت شدم ولی نیومدی من دارم می رم ساعت ۱۱ باید ترمینال باشم می خواستم برای اخرین بارم شده ببینمت ولی نشد
اگه تونستم از ترمینال زنگ می زنم که می دونم نمی تونم
شاید چند ماه نباشم و شاید برای همیشه معلوم نیست
ولی امیدوارم دوباره ببینمت

به امید دیدار

قربونت

ک شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:51 ب.ظ

راستی دعا یادت نره ها

در ضمن خیلی بدی که نیومدی حسابتو میرسم مگه نبیمت یه سیلی ابدار مهمون منی

خیلی ..... دارم

فعلا

ک شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:00 ب.ظ

روزی که از تو جداشم
روز مرگ خنده هامه
روز تنهایی دستام
فصل سرد گریه هامه
توی اون کوچه غمگین
جای پاهای تو مونده
هنوزم اون بید مجنون
عکس قلبت رو پوشونده
بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم


تو با خوشحالی و امید
منو تنهایی و حسرت
تو تو باغ پر از گل
من یکی ای تو شهر غربت
روح من همسفر غم
توی شهر غصه پوسید
قلب من همراه قلبت
پاکو غمگنانه کوچید

بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم



روزی که از تو جداشم
روز مرگ خنده هامه
روز تنهایی دستام
فصل سرد گریه هامه
توی اون کوچه غمگین
جای پاهای تو مونده
هنوزم اون بید مجنون
عکس قلبت رو پوشونده
بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم


روزی که از تو جداشم
روز مرگ خنده هامه
روز تنهایی دستام
فصل سرد گریه هامه
توی اون کوچه غمگین
جای پاهای تو مونده
هنوزم اون بید مجنون
عکس قلبت رو پوشونده
بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم


تو با خوشحالی و امید
منو تنهایی و حسرت
تو تو باغ پر از گل
من یکی ای تو شهر غربت
روح من همسفر غم
توی شهر غصه پوسید
قلب من همراه قلبت
پاکو غمگنانه کوچید

بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم


ندا دلم برای خیلی تنگ می شه

حلال بکنی ها وگرنه با دمپای می افتم به جونت

ک شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:12 ب.ظ

نمی تونم اینطوری خداحافظی کنم

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

باسط یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 ق.ظ http://bmbaset.blogfa.com

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...
باز هم به ما سر بزن

مهیار یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:58 ب.ظ http://yejoorai.blogfa.com

سلام..سلام..منتظرتم!

ابراهیم یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:44 ب.ظ http://1taparast.persianblog.ir

بسم الله النور
سلام
جالب بود
تا دم لحد یا علی مدد

مهیار یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:24 ب.ظ http://yejoorai.blogfa.com

و باز هم من می آیم
از دل یک صدای دور
از امتداد فردا
از شعور فراوانی حس
و چه بیتاب میشوی
از اومدنم
این تو چشای گرد شده ت
کاملاٌ مشهوده!
منو بغل نکن!
ذوق زده هم زیاد نشو
آخه من کمی تا قسمتی
سرما خورده م!
باز هم صدا کردی منو
زودی اومدم
بسکه من
عسمل و
با معرفتم!
(اند شعر و احساتسه! حالشتو ببر!)

اصلا هیچ کس... دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:13 ق.ظ http://anima777.blogfa.com

سلام وب خوبی دارید

اصلا هیچ کس... دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:00 ق.ظ http://anima777.blogfa.com

سلام
در گذشته نه چندان دور دوست خوب و نازنینی به نام ندا رسولی داشتم
کارهاش رو خیلی دوست داشتم

اصلا هیچ کس... دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:02 ق.ظ http://anima777.blogfa.com

دوباره پیشت میام

امیر دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:41 ق.ظ http://www.sahel2007.blogsky.com

میگم نکنه این متنیو که نوشتیو خودت گفته باشیش ؟!! :(

میثم دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:22 ب.ظ http://eshghemansaghar.blogfa.com/

سلام ندا جان. خیای وقته که نیومدم معذرت میخام. الان هم واسه موندن نیومدم. دارم میرم دارم میرم به یه جای دور. میرم تا یه مدت از همه آدما دور باشم نمیدونم چند روز طول میکشه ولی اگه اومدم میام تا به همه دنیا سلام بدم.این مطلبتم خیلی عالی بود متنتو تو کامم سیو میکنم تا همیشه بخونمش. لطفاً اگه آپ کردی واسم آف بذار چون شایدفقط آفامو بخونم موفق باشی ندا جان.
خدا حافظ

میثم دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:34 ب.ظ http://eshghemansaghar.blogfa.com/

سلام ندا جان من این آهنگو زیاد دوست دارم متن شعرشو مینویسم برات راستش ترتیب ئرست بیتاش یادم نیست ولی مینویسمش دوست دارم که توهم بخونیش
غربت من هر هر چی که هست از با تو بودن بهتره

آخر خط زندگی این نفسای آخره

وقتی دارم با هر نفس از این زمونه سیر میشم

وقتی با یه زخم زبون از اینو اون دلگیر میشم

این آخرراه دیگه

باید برم

باید برم

باید که بی تو بپرم

آخ که چه سنگین میزنه اینم نفسای آخرم

بگو آخه جرمم چیه که باید این جور بسوزم

هیچی نگم داد نزنم لبامو رو هم بدوزم

در به در غزل فروش منم که گیتار میزنم

با هر نگاه به عکست انگار من خودمو دار میزنم

نفرین به من نفرین به تو

نفرین به عشقو عاشقی

نفرین به بختو سرنوشت

به اون نگاه که عشقتو تو سرنوشت من نوشت

اگه بیتا جابجا شده مخعذرت میخام خدا حافظ


حسین دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:50 ب.ظ http://www.loveyou118.blogfa.com

سلام ندا دلم برات خیلی تنگ شده چرا نمییای پیشم

این روزا درد عاشقا

فقط غـــــــــم ندیدن

مشکل بی ستاره هــا یه کم ستاره چیـدن

این روزا آسمونمون پر از شکسته بالــیه

جــــای نگاه عاشقـت باز توی خونه خالیه

این روزا کار آدمــــــا دلای پاک رو بردن

بعدش انو گرفـــتن و بـه دیگری سپردن

این روزا کار آدمـــــا تــو انتظار گذاشتن

ساده ترین بهونشون از هم خبر نداشتن

این روزا سهم عاشقا غــصه و بی وفایی

جرم تمومشون فـقط لذت آشنـــــــاییه

این روزا چشمای همه غرق نیاز شبـــنمه

دوستت دارم منتظرمممممممممممممممممممممممم

سلی سه‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:14 ق.ظ

سلام ندا خانوم
ناز ناز آره یه مدت نیسم
مثلا خیر سرم کنکور دارم..
خیلی گلی
شعراتو برا منم بنویس...
دوس دارم
میسی
فعلا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد