یه شب بارونی و سرد پاییزی
یه فنجون قهوه داغ ...
که دیگه هیچ فرقی نمیکنه فرانسه باشه یا هر آشغال دیگه ای
یه اتاق خلوت و تاریک با چند تا شمع نیمه سوز
یه دل پر از گلایه و یه دفتر که سفیدیش تو تاریکی بد جوری به چشم میاد و آزارت میده
و یه قلم که مدت هاست سراغش نرفتی
فکرشو بکن ؛ عجب شبی!!!
میدونی چی جالب ترش میکنه؟
اینکه نتونی مثل همیشه کلمات رو به بازی بگیری
احساس بدی هست؛ میدونم . دیگه نمیشه بازی کرد
چون این کلماتی که زندگی رو نوشتن و ساختن به همین راحتی به بازیت میگیرن
حالا یکی بگه این همه حرف رو؛ درد رو؛ کجا خالیش کنم
نگین دلت؛؛ که دیگه جا نداره. ؛ دیگه جا نداره؛ همین
خلوت جالبی بود
ممنون که اومدی پیشم
و اما در مورد سرقت !!!
از شما که انتظار دوستی دارم !
D:
بعدشم اینکه به روزم
با یادمانی برای قیصر
و چشم انتظار
هیچ کس باور نمی کند که من
به خاطر صدایی که دوباره بشنوم
در کوچه های شبانه
تلف شدم ...
مردم
تو صدای دل انگیز پیانویی بودی که در یک شب مهتابی به گوش میرسید
هیچ کس باور نمی کند که من به خاطر ...
سلام
حال شما ؟؟؟
خوبید ؟
دل ها مدت زمانی ست که پر شده از تب و تاب عشق .....
جایی برای تخلیه ی همه ی وجودم در آن می خواهم
دلم پر شده
سنگین شدم از عشق
طاقتم طاق شده
به دادم برسید
من آ پ م
بهم سر بزنید خوشحال میشم
فعلااااااا
.
..
لحظه های بی تو بودن
یک روز دیگر بی تو گذشت و همچنان لحظه های زندگی ام بی تو سرد است!
یک روز دیگر با دلتنگی گذشت و همچنان دلم هوای تو را کرده است....
روزهای سرد زندگی ام بی تو میگذرد ، اما هنوز هم به یادت هستم و با
عشقت زندگی میکنم....
اگر هنوز هم زنده ام ، به عشق بودنت نفس میکشم!
اگر هنوز هم وفادار مانده ام میخواهم پاسخ بی وفاییهای تو را بدهم!
یک روز دیگر بدون تو گذشت و دوباره یک قطره اشک دیگر از چشمانم سرازیر شد!
و همچنان لحظه های بی تو بودن میگذرد اما من هنوز در کنار تو هستم!
تو نیستی و من هنوز عاشقت مانده ام ، تو مرا دوست نداری اما من هنوز
دوستت دارم!
تو مرا فراموش کرده ای اما من هنوز با خاطراتت زندگی میکنم ، و از لحظه طلوع
با یاد و نام تو تا غروب سر میکنم!
یک روز دیگر بدون تو گذشت و هنوز هم دلم با تو است !
اگر هنوز این دل بهانه تو را میگیرد ، اگر هنوز هم خوشبختی را با تو میبیند به عشق
بودن تو است !
هر جای دنیا که هستی، باش
با عشق هر کسی که زندگی میکنی ، زندگی کن
در کنار هر کسی که هستی ، عاشقانه در کنارش باش
اما من هر جا که هستم ، با تو می مانم
اگر در غم عشقت نشسته ام ، عاشقانه به یادت زندگی میکنم
و اگر نیز تنها هستم ، به عشق تو با تنهایی سر میکنم!
فصلها را بدون تو گذراندم و امروز نیز بدون تو گذشت ، فردا نیز می آید و مطمئن باش
فردا را نیز بدون تو میگذارنم ، اما همیشه بدان که اگر سالهای سال نیز بدون
تو باشم عاشقت می مانم و با عشقت این لحظه های بی تو بودن را با همه غم ها
و غصه هایش میگذرانم
منتظرمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
آمده ای ای دوست چقدر بدی تو ای دوست
جای دل چه به خود آویخته ای
من فهمیدم و تو
بهرپرسیدنم ای مایه ناز آمده ای
بنده ات من
چه عجب بنده نواز آمده ای
سرو من این قدر این سرکشی و ناز چرا
گر به دلجویی ارباب نیاز آمده ای
چه غم از هجر و نیاز منت ای سرو روان
که ز سر تا به قدم عشوه و ناز آمده ایی
سلام. نیستید؟
در هوای عشق
مه ای تار نشسته
در میان راه گلی به بار نشسته
من و او همسفریم جاده ی مهر بودیم
در میانه دیگر ندیدم او را
یار من پر کشید و رفت
و من آهسته در گوش رازقی رو به مرگ خواندم
یاور جاده های عشق
خبر از بنفشه های پاک نداری برایم
راست می گفت
بنفشه ها مردند
چون که یار من پر کشید
.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
ندا من میگم همون دلت
حالا بازم می خوای بیام ؟
چرا نمی نویسی ؟
پستو به روز شد..شاید برای آخرین بار
http://pastou.blogfa.com
سلام:
امیدوارم حالتون خوب باشه من که بد جور داغونم در آغاز 19 بهار زندگیم داره داغ سختی بهم وارده میشه عشقم کسی که دوستم داشت ودوستش داشتم داره تنها میزاره .این پستم قرار بود خوشحال کننده باشه که تولدمه اما مجبور شدم شب تولدم رو با یه پست غمگین به نام وصیت نامه نوشتم .لطفا برای خوندن این پستم به ادامه مطلبش مراجعه کنید.
منتظر حضور گرمت هستم امیدوارم تو هم به وبلاگ من بیایی وبا نظرت شمع روشنی واسه تسکین دل سوخته من.
منتظر حضور تا بعد یا حق
گر همچو من افتاده ی این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی
سلام دوستان من سلام یاوره تنهایهای من جوجو بازامد سپاسگذارم از شما دوستان و بوزورگواران که به این حقیر لطف داشته و به کلبه خرابه من سر زدین دوستان دارم و میدانم که از من ناراحتین که چرا نیامده و به شما دوستان سر نزدم به همتون حق میدم اما مشکلات بقدری بود که حتی وقت نمی کردم که شعری بگم و حالا آمده ام باز با ششعر های جدید امی وارم یاریم کنید و درتنهایی من شریک شین شعر تازه من بازی روزگار امید وارم که با من باشین و همراهم[گل][گل][گل]
عیسـی به رهـی دیــد یکی کشته فتــــاده
حیران شد و بگرفت به دندان، سر انگشت
گفتـا که کـرا کشتی؟ تا کشته شــدی زار؟
تــا باز که او را بکشد، آنکه تـــرا کشت
کلمات رو نباید بازی داد، اونوخ یه روز میبینی که حکایت همین شعر ناصر خسرو میشی...
اصولاً نباید کسی و چیزی رو بازی داد، اونوخ یه روز میبینی که حکایت رضا مشتاق میشی !!!
... بگذریم
بگذریم ...