همگی کم و بیش با این جملات قصار آشنایید ...
زندگی رسم خوشایندی نیست ؛ زندگی اجبار است؛ لاجرم باید زیست
حال من میگویم...
زندگی رسم خوشایندی نیست ؛
زندگی تکرار است ؛ مثل تکرار فصول ؛مثل تکرار جنون
زندگی افسون است ؛ مثل خواب؛ مثل خیال
گاه پر از عشق و نیاز ؛ گاه پر از نفرت و کین
زندگی تدبیر است؛ نههه زندگی تحقیر است
زندگی کوتاه است؛ نه برای منِ دلخسته از این شهر و دیار
زندگی دریا نیست ؛ رود که نه شاید چشمه ای گندیده
حکم تقدیر ؛ حکم اجبار ؛ هر چه هست باید زیست
حاصل عمر چه شد ؛ کس ندادم پاسخ
پیر اگر گفت تو را پیر شوی نفرین کرد
زندگی نفرین است ؛ ارثی از شیطان است
کاش؛ ای کاش زندگی؛ یافتن رابطه ها بود؛ میان من و تو
زندگی باور زیبایی گل ؛ زندگی عشق؛ زندگی یک پل بود
کاش ای کاش ؛ مشق اول سال اول دل بود
تا زمانی که پر از کینه نبود؛سنگ نبود ؛ سینه پرازدرد نبود
زندگی مثل سرابی مبهم؛ در نهایت پوچ است
مثل یک بازی ؛بازی گل یا پوچ ؛ اول آخرپوچ است
گل کجا بود در این شهر غریب؛همه گل ها خشکید
غنچه ها پر پر شد ؛کس نپرسید چرا گل پژمرد
در نهایت می توان این را خواند
زندگی کردن ما مردن تدریجی ماست
ولی ای کاش؛ای کاش؛ برسد روزی که...
لذت رویش سبز؛ بوی نان؛ بوی بهار
لطف گل ؛ بوی چمن ؛ یک طلوع تازه
همه ارزانی آن طفل فردا باشد.
تا از آن پس بنویسد با عشق ؛ زندگی یعنی این
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب وبیدار است
هوا آرام ، شب خاموش ، راه آسمان باز
خیالم چون کبوتری وحشی می کند پرواز
رود آنجا که می بافند کولی های جادو ، گیسوی شب را
همان جاها، که شب در رواق کهکشان ها عود می سوزند
همان جاها، که اخترها ، به بام قصرها ، مشعل می افروزند
همان جاها، که راهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند
همان جاها، که پشت پرده شب ، دختر خورشید فردا را می آرایند
همین فردای افسون ریز رویائی
همین فردا که راه خواب من بسته است
همین فردا که روی پرده پندار من بیدار است
همین فردا که ما را روز دیدار است
همین فردا که مارا روز آغوش و نوازش هاست
همین فردا ، همین فردا
زندگی مرداب است
زندگی مثل تلاش یکی سنجاقک
که گرفتار به تار عنکبوتی است
دشوار است
زندگی مفهوم تلاش بیهوده ماست
زندگی یعنی....
قلمت از دل مینویسه !!!
اینجا محشره ؛ خیلی عالیه.
یلدا...
یعنی یادمان باشد که زندگی آن قدر کوتاه ست که
یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت...!
------
منتظرتم!
می دونی ندا جون
خیلی سخته وقتی همه کنارت باشن و باز احساس تنهایی کنی.
وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشه . وقتی لبخند می زنی و توی دل گریونی .
وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی دونه .
وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمه . وقتی فریاد می زنی و کسی صداتو نمی شنوه .
وقتی تمام درها به روت بسته است...
اونوقت دستات رو به سوی آسمان بلند می کنی و از اعماق قلب تنها و عاشق فریاد می زنی که: « ای خدای بزرگ دوستت دارم!»
و حس می کنی که دیگر تنها نمی مونی.
اره ندا جون
دیگه خدا رو از همیشه بیشتر دوست دارم
همین
تا دوباره ...
خوش گذشت ؟!
خوشیم که گذشت ندا جان همین
ممنون از تو
موید باشی و باشی
اندوهنک ، از رهگذری رسیدیم .
سفری در پیش بود .
دردی به ما رسید که نخواندیمش
و با ما
شکوهی بیگانه ماند ، که می خواندمان
چرا که فاصله ی دو روح، فاصله ی دو تن بود!
فک کنم جوابایه پره شما با حرفایه سراسر بی ربط من نمیخونه
سره نخ کجاس؟
یه نیگا به چمدونه نظراتون بندازین ... اگه من پیدا شدم .. به چشاتون این زحمتو بدین که یه باره دیگه حرفامو ( نه نظرمو) مرور کنه ...
یلدایی اهورایی... این اسمیه که من از عرفان یادم میاد ..
آرزویه خاطرات گناهه؟
روزاتون پرتقالی... شاید همین/
راستی ... خوبم . ( مینویسم تا فراموش کنم .. وب نویس؟!!!وب نویس؟!!! وب نویس؟!!! عینه واژه ی دلال میمونه ... ولی از کلمه مرتد شاید قشنگ تر باشه ... خدایا اگه نباشه چی؟
امروز منو حراج کردین ... خانوم اون گله رازقی چنده؟ ...
شما یه سام کم ندارین؟ ارزون میدیم ها!!! ( خوب سامیه عزیز اینم .... من یا میل بزن یا... با خودت)
این دنیا بدجوری صافو بی پردس... ( شیطونکای کنجکاو ؛ )
حس میکنم غریب مینویسی .... کی پس پر میشه این صندلیه خالی؟ اگه هوامو کردی فریاد بزن ... آدرست بوی صداقت نمیده؟شاید بده!! یعنی میده؟
سلام وب قشنگی داری به وب منم سر بزنونظر بده