حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

....؟؟!!؟؟


همگی کم و بیش با این جملات قصار آشنایید ...
زندگی رسم خوشایندی نیست ؛ زندگی اجبار است؛ لاجرم باید زیست


حال من میگویم...
زندگی رسم خوشایندی نیست ؛
زندگی تکرار است ؛ مثل تکرار فصول ؛مثل تکرار جنون
زندگی افسون است ؛ مثل خواب؛ مثل خیال
گاه پر از عشق و نیاز ؛ گاه پر از نفرت و کین
زندگی تدبیر است؛ نههه  زندگی تحقیر است
زندگی کوتاه است؛ نه برای منِ دلخسته از این شهر و دیار
زندگی دریا نیست ؛ رود که نه  شاید چشمه ای گندیده
حکم تقدیر ؛ حکم اجبار ؛ هر چه هست باید زیست
حاصل عمر چه شد ؛ کس ندادم پاسخ
پیر اگر گفت تو را پیر شوی  نفرین کرد
زندگی نفرین است ؛ ارثی از شیطان است
کاش؛ ای کاش  زندگی؛ یافتن رابطه ها بود؛ میان من و تو
زندگی باور زیبایی گل ؛ زندگی عشق؛ زندگی یک پل بود
کاش ای کاش ؛ مشق اول  سال اول دل بود  
تا زمانی که پر از کینه نبود؛سنگ نبود ؛ سینه پرازدرد نبود
زندگی مثل سرابی مبهم؛ در نهایت پوچ است
مثل یک بازی ؛بازی  گل یا پوچ ؛ اول آخرپوچ است
گل کجا بود در این شهر غریب؛همه گل ها خشکید
غنچه ها پر پر شد ؛کس نپرسید چرا گل پژمرد
 در نهایت می توان این را خواند
زندگی کردن ما مردن تدریجی ماست
ولی ای کاش؛ای کاش؛ برسد روزی که...
لذت رویش سبز؛ بوی نان؛ بوی بهار
لطف گل ؛ بوی چمن ؛ یک طلوع تازه
همه ارزانی آن طفل فردا باشد.
تا از آن پس بنویسد با عشق ؛ زندگی یعنی این


 

نظرات 59 + ارسال نظر
بهروز شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ب.ظ http://www.mrhesari.blogsky.com

سلام من حاضرم که با شما تبادل لینک داشته باشم اگه خاستی می تونی بیای داخل وب لاگم بگی اگه خاستی بزاری وب لاگ منو با اسم ...مگه میشه.... بزار مرسی بای

[ بدون نام ] شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ب.ظ

سلام من حاضرم که با شما تبادل لینک داشته باشم اگه خاستی می تونی بیای داخل وب لاگم بگی اگه خاستی بزاری وب لاگ منو با اسم
...مگه میشه....
بزار مرسی بای

یوسف شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:52 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

زندگی همیشه هم بد نیس..همونطور که همیشه هم خوب نیس!!

علیرضا شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:58 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

بنگر به جهان چه تخت بر بستم
هیچ،
وز حاصل عمر چیست در دستم
هیچ،
شمع طربم ولی چو بنشستم
هیچ،
من جام جمم ولی چو بشکستم
هیچ،


ـــ

واقعا هیچ

خیلی خیلی بد بود ولی واقعیتی بد بود برای تو

و ندا خانوم

من نگفته بودم که به نیت فال باز کن

به نیت پرنده تیرپرواز آسمان عشق بازش کن

بازم نخواه

بازم نخواه

و نخواه

که بازش کنی و نخواه که با دل صاف آن را بخوانی

و هیچ وقت شعری را به زبان نیاور و نگذار در این بلاگت

چون نخواهی توانست

نخواهی توانست

نخواهی توانست

علیرضا شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:59 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

جامیست ،که عقل، آفرین میزندش

صد بوسه مهر، بر جبین میزندش

این کوزه گر در،چنین جام لطیف می سازد

و باز بر زمین میزندش.

علیرضا شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:02 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

زندگی کن

ولی پر از تنهایی

تنها تو را عاشق میکنه

شاید نفهمی

ولی یک روزی خواهی فهمید



از جمله رفتگان این راه دراز

باز آمده ای کو که به ما گوید راز

آن بر سر این دو راهه از روی نیاز

چیزی نگذارید که نمی آیی باز

ــــ

علیرضا شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:02 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

تو از این دسته هستی

/

ز آمدم نبود گردون را سود

وز رفتن من جاه و جلالش نفزود

وز هیچ کسی گوشم نیز، نشنود

که این آمدن و رفتنم من بهر چه بود


ـ

بازم بگو نه

علیرضا شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:04 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

دلم میگیرد آن دمی که بازدمم

آه می شود

و آه می گرید

علیرضا شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:05 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

به نیت پرنده تیرپرواز آسمان عشق بازش کن

بازم نخواه

بازم نخواه

و نخواه

که بازش کنی و نخواه که با دل صاف آن را بخوانی

و هیچ وقت شعری را به زبان نیاور و نگذار در این بلاگت

چون نخواهی توانست

نخواهی توانست

نخواهی توانست

علیرضا شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:06 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

دنیای اهل گل و خاک

درکارگه کوزه گری بودم دوش

دیدم دوهزار کوزه ،گویای خموش

هر یک به زبان حال با من میگفت

کو کوزه خر و کوزه گر و کوزه فروش

ـــ

کو؟

علیرضا شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:10 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

آن ماه کو ز خوبی بر جمله می دواند


؟

علیرضا شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:12 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

نه که مهمان غریبم

تو مرا یار مگیر

مهدی شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:41 ب.ظ http://www.khate3evom.blogfa.com

salam nedaye aziz...mamnoon az inke sar zadi

ساغر شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:42 ب.ظ http://www.saghar60.blogfa.com

زندگی چیست؟
زندگی یک گُل سرخ
که من از بوته ی احساس خودم می چینم
لب یک پنجره ی آبی چوبی
به تماشای جریان سرخی اش می شینم
لب این پنجره تا این گُل هست
می توان تا قله های اوج رفت
می شود پرنده بود
از درٌه های غم گذشت
زندگی دیگر چیست؟
زندگی راز شکیبایی توست
وقت آزادی پروانه ی عشق
که تو از عمق وجود
در پیله ی دل پروردی
از برای آزادی اش
مهرش از دل افکندی
از عشق خود دل کندی
وباز زندگی
رودی خروشان
می رود از کنار تو
پا در این رود گذاری
تا همیشه در جریانی
ور نه از دور ببینی
از قافله جا می مانی...

خوبی ندا جان
دوستت دارمممممممممممممممم
میبوسمت

سام شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:56 ب.ظ http://golerazeghi.blogsky

نسیان ؛ نیستی ؛ ناگفتنی؛ باز هم این است رسم زندگی
در کشاکش ؛ در عجب ؛ در اوجه بود ؛ میکشم ناخن بر این تاروپود
آهه سردو ؛ حسرتو ؛ دل مردگی ؛ شد ندا و حسه او از زندگی

با تک تک حرفات ( ن د آ ) فقط بویه اینا از وبت میاد
آبی باش خاله خاکستری

آرمان شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:23 ب.ظ

هرگز به دنبال کسی نبودم که بتونم با اون زندگی کنم بلکه به دنبال کسی بودم که بدون اون نتونم زنده باشم.

یه رهگذر شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:18 ب.ظ

می شود آدم هایی را
با "ف " فانی
و"ش" شکم پرستی
نوشت
وخاموش ماند
انسان را!
تمام مومیایی ها
زیر خاک یا شیشه موزه ها
می خشکند .
توبراجساد کودکان
از صلح و آشتی ترانه می سازی!
برای نسل سوخته ای دیگر . چرا؟؟

علیرضا رحمان طلب شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:54 ب.ظ http://rahmantalab.persianblog.ir/

چقدر افکار شما به افکار پوچگرایانه ی بزرگانی مثل شوپنهاور، کامو و ... پهلو می زند. اینکه زندگی زیبا نیست درش شکی نیست. اما به همین زندگی زشت و پلشت باید نگاهی زیباشناسانه داشته باشیم تا تحملش کنیم. هر چند این خود گول زدن ابلهانه باشد. راستی هوای تبریز چقدر خوبه!

سام شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:32 ب.ظ

إبعضی گفته ها چهرشون به حرف میاد تا نظر... واسه همین دوس ندارم تو ویترینه وبم بزارم تا همه نگاشون بهش بیفته...



کاش واقعا عزیز بودم تا واژه ی (سام عزیز) دسمالی نشه
اومدم فقط بهت بگم : خانومی .. آبجی کوچولو .. خاله خاکستری ... دوس داشتنی.... قصه نخور همین


فقط جایه پام مونده... دیگه نمیام

گل یخ شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:26 ب.ظ

پنداشته بودم که برای بودن باید بود .
آموخته بودم که برای رفتن با ید شروع کرد؟!
حال تمام آموخته هایم خود را خاطره میبینم ترس از تکرار آموخته ها فکرم را می لرزاند.
لبخندی تلخ لبانم را نوازش می کند ...
!گوری شدم تهی از هیچ از خلسه نبودن.
می پنداشتم که چرا ؟؟؟
جوابی نیست.
عذابمان کردند

رضا مشتاق یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:57 ق.ظ

خیلی چیزا به ذهنم خطور کرد برای نوشتن
آخر سر به این نتیجه رسیدم که ، من اصلن نمیدونم زندگی چی چی هست ؟!
شایدخوب زندگی میکنم ... شایدم زندگیم فاجعه باشه

ولی هرچی هست ... فعلن که شده بختک

یه برادری دارم از خودم پنج سال بزرگتر .... خیلی درس نخونده ولی آدم خوبی هست و اوضاع مالی خوبی داره
اون زندگی رو خیلی ساده یه بار برام تعریف کرد .

بهم گفت : حالا که زنده هستی زندگی کن و مدام غُر غُر فلسفی و ادبی نزن

الان به این نتیجه رسیدم که همون سال باید به حرفش گوش میدادم و میرفتم دنبال نون

ایکاش همون موقع میرفتم زن میگرفتم ... دوتا طوله سگ تولید میکردم .. کار میکردم ... خونه میگرفتم ... صبح تا شب به وق وق بچه و غرلنده های زیبای همسر عزیز گوش میدادم .
... مهمونی میرفتیم .. مهمونی میدادیم ....
کلن همین کارایی که همه انجام میدن .

الان دو روزه دارم prince نوشته مکیاول رو میخونم .
من میخوام بدونم کتابی که در ۱۵۱۳ میلادی نوشته شده ...به چه درد الان میخوره ...؟!

دختر جون از من نادون به تو نصیحت ... بیشین درستو بخون .... یه رشته نون و آب دار انتخاب کن ... که اون دنیا شرمنده خودت نباشی و این دنیا لنگ دو زار پول نمونی .

به قول قدیمیا : فکر خربزه باش که نمی دونم چی چی آبه
فکر کنم هندونه

رضا مشتاق یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:58 ق.ظ

اوه ... ددن یاندور
چقده ما فک زدیم ...
حاجیه ندا ... شرمنده ها
... مابریم سی کارمون

.... فعلن

رضا مشتاق یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:00 ق.ظ

مخ سوت کشون یعنی همین دیگه
یادم اومد
فکر نون باش که خربزه آبه
.
.
این درسته

پارسا یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:41 ق.ظ http://parsa-divoone.blogfa.com

سلام عزیز خیلی وقت بود خبری ازت نبود.
خوش می گذره؟

امیر یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:01 ق.ظ http://loknat.blogsky.com

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
اما ...
من می گم زندگی خیلی قشنگ تر می تونه باشه
می تونه پر از خاطراتی باشه که یاد آوریش یه دنیا ارزش داره
می تونه یه شروع جدید باشه
می تونه یه امید باشه واسه ادامه
می تونه پر از عشق باشه
...
البته می تونه هم پر از کینه و دشمنی باشه
می تونه لجن باشه و هر روز هم بیشتر بشه
می تونه زندون باشه و هر روز هم تنگ تر بشه
...
اما ندا یه چیزو بدون
هر چی که هست همون چیزیه که من و تو و ما میسازیمش
همونی که می خوایم میشه
پس اگه بخوای میشه :
لذت رویش سبز؛ بوی نان؛ بوی بهار
لطف گل ؛ بوی چمن ؛ یک طلوع تازه
همه ارزانی آن طفل فردا باشد.
تا از آن پس بنویسد با عشق ؛



همین
تا دوباره

امیر یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:03 ق.ظ http://loknat.blogsky.com

راستی ندا جون
من و دوتا از دوستام توی بلاگ اسکای یه وبلاگ زدیم
البته اینجا مبتدی هستیم
یه نگاهی بنداز
اشکالاتشو برام بگو
و اینکه چیکارا بکنم که بهتر بشه
می دونی که منتظر می مونم تا جوابتو ببینم

آدرسش همین لینکه
فعلا

فرزاد یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:26 ب.ظ http://petti.blogsky.com

زندگی؛ یافتن رابطه ها است...
زندگی باور زیبایی گل ؛ زندگی عشق؛ زندگی یک پل است...
باور کن...
من باور کردم !
ببین زیبایی های زندگی رو...

مرجان یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:31 ب.ظ http://ghij.blogsky.com

زندگی هر چی که هست به هر بدیی که هست یا نیست ، بازم میگم زندگی زیباست ! با همه زشتی هاش ... نمیدونم همینکه میبینم آدم تلاش میکنه واسه بهتر شدن ، نشون میده آدمی هرچقدر هم لحظاتش به سختی میگذره ولی یه چیزی توی دلش هست که اونو راضی به زندگانی کردن میکنه ... زندگی یعنی زندگی و زندگی زیباست !!! تلاش کن

سام یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:13 ب.ظ http://golerazeghi.blogsky

تو دفترایه تو و من ؛ حرفایی هس خیلی بلند
دل واسشون خاکستری ؛ به ریشه دنیا هم بخند
وقتی که سام غصه داره ؛ یا هی بهونه میاره
ندا و دفترش واسش ؛ فقط یه کنجه دیواره
تو که میگی غصه نخور ؛ یا دل از اون غمها ببر
خودتو تو آینه ببین ؛ چشات شده مثله یه در


خاله ندا

یه رهگذر یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:17 ب.ظ

دیروز از صبح چشم انتظار بودم
می گفتند : ” نمی آید “
چنین می پنداشتند ...
امروز آمدی
پایان روز عبوس
روزی به رنگ سرب
و چشم انداز و شاخه ها در تسخیر قطره های آب
و من
بی نیاز به تن پوش ...
واژه که تسکین نمی دهد
دستمال که اشک را نمی زداید
و حرف های تو همیشه دل را ریش

فرید دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:18 ق.ظ http://www.golhayekaghazi.blogfa.com

اگر چه قصه دل ها درازست
بیا به آرزو عادت نماییم
بیا با آسمان پیمان ببندیم
که تا او هست ما هم با وفاییم
بیا در لحظه سرخ نیایش
چو روح اشک پک و ساده باشیم
بیا هر وقت باران باز بارید
برای گل شدن آماده باشیم

تلخ وش دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:49 ق.ظ http://talkh-vash.persianblog.ir

سلام بانوی فردای زندگی

وقتی بی قرار می آیم که به قرار بیایم ؛ در پیشگانم از پیمان مگو .

گل هایم را بر قبور خاطراتم ریخته ام ؛ از آنها فقط خاری بر شاخه های همیشه نحیف مانده است .

زندگی همینهایی است که برخی را نوشتی و برخی را می نویسی و می خوانی .

اما روزی در میدان زندگی می یابی که زندگی تمام شد ! .

بدرود دختر زندگی

[ بدون نام ] دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 ب.ظ

یه سلام خوشگل واسه یه دوست خوشگلتر!
خوبی عزیز من؟
این دفه واسه نظر دادن نیومدم... فقط دلم خاست بیاام و جویای احوال بشم.
راستی اگه وقت داری---> چه خبر از درس ها ؟
مثه فشنگ داری می خونی دیگه آره؟
بیکار بودی این روز و ماه و .. تولد تم میگی برام؟
به هر حال خوشحال شدم فراوون.
موفق باشی به امید دیدار
(گل!)

سیگما دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ب.ظ http://wheremybest.blogfa.com

راستی یادم رفت من سیگما عزیز

خلود دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:50 ب.ظ

زاویه دید ات را که عوض کنی خواهی دید اگر زندگی چنین نمی بود زندگی نمی بود.
شاد مانی

امپراطورعشق دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:28 ب.ظ http://emperator-s.blogfa.com

گریه کردم تا بدونی زندگی بی غم نمیشه اگه دستم و بگیری از غرورت کم نمیشه ساکت و صبور و عاشق وقتی حوصله نداری پیش حرفای دل من حرف عشق و کم میاری لحظه هام تلخ و حقیرن وقتی قهری با دل من کاش چشات یه جاده میزد از دل تو تا دل من
سلام:
اول خیلی ببخشید این چند روز خیلی خیلی گرفتار بودم .اما هم اومدم آپ کردم و هم اومدم کامنت گذاشته باشم خوشحال میشم بازم مثل همیشه منو قابل بدونید وبیاد یه سری به ما بزنید.

منتظر حضور گرمتون هستم .
با تشکر..::امپراطور عشق::...

علیرضاآذر سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:58 ق.ظ http://a_ta_ya.persianblog.ir/

از نوع من نیستی .. حرفه ای هم نشدی .. اما نمیدونم چه مرگی تو نوشته هاته که ...؛‌آره دوسش دارم ؛

سام سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:43 ب.ظ

یادم نمیآد برای آومدنم به این دنیا تقاضای ویزا و اقامت و کارت تردد کرده باشم. یادم نمیآد اصلا!

حتا به خاطر ندارم هرگز که تقاضای وجود کرده باشم. از نبود چی میدو نیم؟ از بودن چی؟ از بودن یا نبودن؟!

کجای این عدالته؟ از هیچ موجودی آفریده ان مایه آزار خود. از هیچ ساخته ان! موجودی آفریده ان که ستایش کنه! موجودی آفریدن که حرف شنوی اش رو بیازماین. مثل کودکی که از سر بیکاری یا شیطنت یا جنون با تیکه چوبی سعی میکنه سوسکی رو به گوشه ای هدایت کنه و وقتی نتونه....، تو سری محکمی به سوسک میزنه و سوسکه دیگه ای رو به بازی میگیره!

برای من چندان مهم نیس که جهان پیرامونم دنیای کاملا تصادفی ذهن مجنون یک کمونیست باشه یا گیتی سراسر نظم و ترتیب یک مسلمون چشم و گوش بسته یا...این غلاف تمام فلزی کمی آزارم می ده.. تنها.



سام سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:24 ب.ظ

دنباله بهترین میگردم که بزارم جایه شعره بالایه وبم..

شما ندیدیش؟

عبداله سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:43 ب.ظ http://damdami2.blogsky.com

تعابیر جالبی بودند از زندگی.

سلی سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:28 ب.ظ

هیچ کس معنی زندگی رو نخواهد فهمید حتی آن طفل فردا..
زندگی شاید همین است....

از نظر زیبای عموی خودمان بسی استفاده بردیم
راستی سلام ندا جان..
ببخش دیر به دیر میام...ولی میسی که منو فراموش نکردی...خیلی گلی..بوس بوس
فعلا

سام سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:41 ب.ظ

چرا انقد غریبه؟ باشه میرم که هم اندیشه پیدا کنم هم عاشقه عشق بشم

خدایا:
منو ببر به آسمون ** خسته شدم از این زمون** آخه دیگه نا ندارم ** بگم که چشمامو بخون
منو ببر به اونجا که همه ی آدما خوبن** منو ببر به دنیایی که عاشقو نمیکوبن


تو دلم یه قابه خالی ؛ با یه کوزه ی سفالی **نقششم نقشه یه قالی ** واسه روزایه خیالی ** با یه دنیا بی خیالی ** یه بغل حسسه تو خالی ** رنگشم که پرتغالی ** اینه اون عالیه عالی؟




وااااااااای مثلا ما قرار بود حرف بزنیم ... نه شعر بگیم ... میدونی؛ من هرچی میگم از دلم میگم و خوده خودم میگم ... اما تو حرفه دلت نیس ... ماله خودت نیس ... واسه همین میگم : واسم حرف بزن ... حرفای معمولیتو دوس دارم ... دوس دارم
د و س د ا ر م



روزات همیشه پرتغالی

علیرضا رحمان طلب چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:14 ق.ظ http://rahmantalab.persianblog.ir/

سلام
ممنون از شعری که حس نوستالژیکی برای من داشت.شما چقدر خوبید!

رضا افشاری چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:37 ق.ظ

اره والا ندا همینه بعلاوه اینکه
زندگی میافکند از پا غرور فیل را
میکند راضی به مرگ خویش عزرائیل را
با تمام این اوصاف برات ارزوی زندگی میکنم

سام چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:10 ب.ظ

میدونی ... تو تو خاطره من مثه پروانه خشکی میمونی که تویه یه کلکسیونه خالی چسبیده شدی... یعنی چیزی جز بال زدن تو خلاء نبودن

یه نیگا به وبم بنداز ... فقط یه پیوند دارم .. خیلی از نظرا و حرفا رو هم نمیزارم تو ویترین ... آخه اگه ماله منه پس چرا باید بقیه ببیننشون ( یعنی حسودم) ... ( من که مثلا عزیزه توام ... خیلیا لینکم کردن ... کسایی که حتی یه کوچولو نپرسیدن که ... میشه؟ )

از زمستون خوشم نمیاد واسه همین الان فرار کردم یه جایه گرم ..ولی از نشستنه پشته پنجره و چاییه داغ خوردنو دیدنه آب شدن ستاره های برفی لذت میبرم ...)

راستی .. همیشه دنیارو ما میسازیم ( چه مجازی ؛ چ حقیقی )
واااااااای همه دارن با هزارتا چش نیگامون میکنن ... ( پس اینجاش سانسور) ... اگه عزیز بودنم با بقیه فرق میکنه .... یه جایه تنها واسم پیدا کن ... ( یه عالمه حرف)


روزات همیشه برفی **

ساغر چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:29 ب.ظ http://www.saghar60.blogfa.com

سلام ندا جان خوبی؟


حیف است که عید آید و قربان نشود کس ..............

منتظرتم.به روزم

علی چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:46 ب.ظ http://www.zeydebneali.blogsky.com/

سلام ندا خانوم
با اینکه شاید خودمم زیاد به این جمله اعتقاد ندادم ولی ...
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید...
موفق باشی

روزبه چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:51 ب.ظ

سیلام
خوفی تو
آخر فلسفه ی بوجود اومدن این شعر ها در وب تو رو من نفهمیدم!!!
اینا رو از کجا می یاری مخصوصا این نثر رو
هاااا
مشکوک می زنی بدجور...

علیرضا چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:03 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

هنوز هم یک بچه هستم

چه قشنگ

چه زیبا

چه بلند

چه خوش مزه

لیدی ـ صبا پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:36 ب.ظ http://www.sabaweb84.blogfa.com

سلام ،

زندگی را اگر پایانی بسرایی ، باز می رسی : نقطه سر خط

می بینی ، هستی ولی نگاهت به طلوع فردایی ست
و این همان راز زندگی ست ...

چشمان عاشقت نثار نگاه طفل فردا ...

بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد