حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

ساز مخالف...

نمیدانم چرا باید چنین ساز مخالف سر کنم یکسر
نمیدانم چرا گردونه را وارونه میبینم
در این بهر خروشان ... دگر راه نجاتی نیست
نمیدانم چرا این چشمه را خشکیده میبینم
همه دنیای من شد شک و تردید و فقط یک چیز...
و آن اینکه دلی را عاشق و شیدای دلداری نمیبینم
چرا باید چنین باشد؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟
زمانی بود ؛کاتب مشق عشق میکرد و دیگر هیچ
زمانی بود ؛درویشی و مهر و دوستی  هر جا هویدا بود
چرا باید به جای مهر /کینه را مهمان دلها کرد
چرا باید به جای دوست / دشمن را هم اوا بود
چرا رسم زمان باید چنین گردد
همه دلها شده سنگی / همه  در فکر آزارند
بدا بر حال ما / قربانیاتی بی سر انجامیم
عجب ره توشه ای داریم !!!!
چرا ما بی سرانجامیم؟ چرا تنهای تنهاییم.؟ 

و ختم کلام اینکه....
بی وقفه بر پیکره روزگار می کوبد
پتک عصیانگر گناه
 با ثانیه هایی از جنس خطا
و عمری که به تاراج می رود
پس تمام خواسته هایت را در سینه حبس کن
و هرگز امید زندگی را
به زنگار خاکستری گناه / کینه /نفرت مفروش
خود را به تقدیر بسپار و اگر توانی داشتی  مبارزه کن
تا آبدیده شود دلت برای مرگ آینده
برای مرگ آینده

http://daftarezendegi.blogfa.com/

...

به قولی...
روزگاری رفت و مردی بر نخواست
زین خراب آباد گردی برنخواست
دشمنان را دشمنی پیدا نشد
دوستان را همنوایی برنخواست
هر که چون من گرم خویی پیشه کرد
از دلش جز آه سردی برنخواست
صد ندا دادیم دشمن سر رسید
از میان جمع فردی برنخواست
درد م از درمان گذشت و هیچ کس
از پی درمان دردم برنخواست

و ختم کلام اینکه....
کاش در دهکده عشق بازاری بود که وقار را عرضه می کرد
تا جرئت می کردیم حرف بزنیم و قیمتش را بپرسیم
و به جیب عاطفه مان نگاهی کنیم و بگوییم یک قطره برای من بکش.
 کاش همه میفهمیدیم که وقار و عاطفه برای همه ما گران بهانترین است به دنیا و مایه ی مباهات ولی افسوس که شده مایه ی استهزا

http://daftarezendegi.blogfa.com/ 

سلاممممم

خوب که هستین ؟؟؟            تعطیلات خوش میگذره؟؟؟؟؟؟؟؟

راستی یادم رفت     عیدتون مبارککککککککککک 

حالا یه خبر داغ..........   البته از نوع وب لاگی

بگمممممممممممم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟         نمیگممممممممممممممم 

بگممممممممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   نمیگمممممممممممممممم

حالا چون زیاد  اصرار میکنین میگممممممم  

قابل توجه آقا پسرا و دختر خانومای گل .............. 

در مصوب مجمع وب لاگ نویسان با در نظر گرفتن علایق و شعور بالای عزیزان قلم به دست

 وبی توسط عزیزی به نام TanZad اماده شده (متشکریم )

و من به عنوان یکی از نویسندگان این وب از شما عزیزان تقاضا مندم در صورت تمایل همراهیمان

کنید  (خیلی هم دلتون بخواد )

اینم آدرسسسس.........

http://daftarezendegi.blogfa.com/

در صورت تمایل    خبرم کنین       ادی من :                   NEDA : SPIDER_WOMAN601

 

 

آخر سال ...

سلامممممممممممم
یه سلام آخر سال با یه دنیا آرزوی سلامتی برای تک تکتون

میخوام زیا دی خوش بین باشم و تا جایی که ممکنه اغراق کنم
خوب یک سال گذشت
سال خوبی نبود . مرگ عزیزمو دیدم و خیلی پیش آمد های دیگه که  بکندی ختم به خیر شد .
 گذشت و من گذشت زمان رو حس کردم  با تمام وجودم  . بی خیال
خوب یاد گرفتم که بگذرم / یاد گرفتم بشکنم  / یاد گرفتم تو این دنیا ...بد بودن و نامردی  یه حسن بحساب میاد
یاد گرفتم که همه ی آرزو هامو یه خیال تصور کنم و بشم یه  حکایت نویس 
یه حکایت نویس از نوع رویا پردازش / چون تو دنیای واقعی  هیچکدوم عملی نیست / بگذریم
خوب حالا باید درس هامو پس بدم . آخه خیر سرم  این ترم یک ساله رو  شوت کردم
ولی چون قراره خوش بین باشم پس/ سین های امسال من همش میشه....
سین های سعادت و کامیابی و سبد سبد طراوت و زیبایی /  پیش به سوی فتح قله ی خوشبختی

  راستی چند کلمه هم به این عاشق های سینه چاک بگم / البته ببخشید ها
اونم اینکه ... عشق یه شوخی  چند ماهه نیست  که بشه به بازیش گرفت .
به قول گفتنی
دویی به مذهب فرمانبران عشق خطاست
خدا یکی و ..محبت یکی و.. یار یکی
امیدوارم  همگی به مراد دلمون برسیم و واقعا زندگی کنیم . نه سیر عمر
آرامش همگی آرزوی قلبی من . همین